نگاهي به رويدادهاي اخير آذربايجان
"گونشه اينانانلار قارانليقدا اؤلمهيهجک"
"نگاهي به رويدادهاي اخير آذربايجان (1)"
اولسام ديليم-ديليم دئمهرم پئشمانام وطن
آند ايچميشم قانيملا يازام؛ "قوربانام وطن"
رویدادهای و اتفاقات اخیر آذربایجان را میشود از جنبههای مختلف بررسی کرد؛
1)- این رخدادها و اعتراضات ریشه عمیقی دارند و تنها کاریکاتور روزنامه ایران یکی از این عوامل است. سیاستهایی که بر آذربایجان از هشتاد سال پیش اعمال میشود سیاستی است شوونیستی و الینه که رضاخان دیکتاتور بانی این امر است و هنوز هم کاریکاتور هنوز است نوادگان رضاخان در کشور باقی هستند و سعی میکنند سیاستهای ایشان را ادامه دهند و آذربایجان را فلج نگه دارند تا فقط به بیماری خود فکر کند و راه بهبود و توسعه نداشته باشد.
رضاخانی که در دستور خود برای "ایران پاک"، زبان پاک و دین پاک را سرلوحه قرار داده بود با گماردن افرادی همچون کسرویها و در حال حاضر ورجاوندها سعی کرده بود آذربایجان را تسویه کند، امّا غافل از اینکه هیچ وقت یکسانسازی دوای درد این کشور نبوده است. در حال حاضر نیز با وجود اینکه شعار وحدت کشور "اسلام" است ولی این نوادگان خلف رضاخان بودند که هنوز بر شعارهای رضاخانی و اینکه "زبان فارسی" موجب وحدت است، را سر میدادند بیخبر از اینکه بحران هویت آذربایجان روزی یقه آنها را خواهد گرفت. و امروز این آتشی را که شاهد هستیم همان جرقهای است که امثال کسرویها برای سوزاندان آذربایجان روشن کرده بودند و آذربایجان نه تنها نسوخت که هیچ، شاید آنها را نیز بسوزاند.
2)- در 8سال جنگ، 8سال دوران سازندگی!، 8سال دوران اصلاحات! نیز سیاستهای دیگرگونهای در آذربایجان حاکم بود.
الف- در 8سال جنگ آذربایجان سکوت کرده بود و بخاطر مصلحت کشور و به تعبیر امروزیها، امنیت ملّی و کشور از حق خود گذشته بودند و باکریهایش برای دفاع از اسلام (نه زبان فارسی و ستونها تختجمشید) در جبهههای غرب و جنوب به خون خود میغلطیدند و افتخار شهادت پیدا میکردند و آمار بالای شهداء در آذربایجان گواه ماست و جایی که آذربایجان در خطر نبود، برای دفاع از اسلام خود را مثل همیشه تاریخ سپر بلای کشور کرده بود و این هشت سال بنا به مصلحت کشور و به قولی مصلحت تاریخی آذربایجان از حق طبیعی خود گذشت.
ب- دور دوّم که 8سال سازندگی نام گرفت باز چیزی از سردار سازندگی نصیب آذربایجان نشد ، آذربایجانی که اینهمه پتانسیل، جمعیت، فرصت، نیاز، استعداد و وسعت داشت. هر یک از استانهایش اندازه استان کرمان از 8سال سازندگی بهره برد، یعنی بودجه استان کرمان برابر بود با 320 برابر بودجه 4 استان اردبیل، آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی و زنجان.
در این دوران که اقتصاد به سایر مؤلفهها میچربید باز دردی از دردهای آذربایجان درمان نشد و زخمهایی باز در آذربایجان ماندند و دریغ از مرهمی.
ج- امّا چیزی که مهمّتر از همه هست و یکی از عوامل مهّم این رویدادها هست، 8سال دوره اصلاحات! رئیس جمهور همیشه خندان بود که با خندههایش سعی میکرد به نوعی مشکلات و مسائل را با خنده حل و فصل نماید و در جمع تبریزیها از چند کلمه تورکی استفاده کند تا شاید لحظهای نیز بر موج احساسات مردم سوار شود امّا افسوس که احساسات زودگذر است و و چیزی که تأثیرگذار است عاقلانه و منطقی برخورد کردن با مسئله است. همان رئیس جمهوری که به جای اصلاحات فقط برای عدهّای خاص فرصت کاذب ایجاد کرد تا عرصه را بر دیگران تنگ کنند و افکاری پوسیده که در حال از بین رفتن بود دوباره به بدنه نظام تزریق شود و پایههای کشور را سست نماید که امروزه شاهد آن هستیم(از خوزستان تا آذربایجان). همان کسی که دم از گفتگوی تمدنها میزد و دیالوگ تمدنی او گوش فلک را پر کرده بود باید امروز در آذربایجان شاهد یکی از آن تمدنهایی باشد که نادیده گرفته بود. و این رویدادها اگر الآن رخ میدهد ریشه در آن دوره دارد.
3)- ما در آن 8سال جنگ، جنگیده بودیم که آرم زیبای "الله" را پا برجا نگه داریم، امّا دریغ که بعد از جنگ ماجرا چیز دیگری از آب درآمد و خیلیها که در جنگ و دفاع از کشور هیچ نقشی نداشتند سعی کردند اگر چه در باطن، آرم شیر و خورشید نامنحوس را جایگزین کنند. همانهایی که در ایام جنگ سرخوش از تغییر حکومت و ترس از شنیدن صدای هواپیماهای دشمن و شلیک گلوله، در شبهای تجریش و لسآنجلس و ... بادهی شعرخوانی و براه میانداختند تا شاید لحظهای و دمی هم که شده خویشتن را از هیاهوی جنگ دور نگه دارند، همانهایی که آقازادههایشان را برای تحصیل!!! به خارج از کشور اعزام میکردند و در آنموقع بود که آذربایجانیهای خارج از کشور که به تحصیل مشغول بودند ترک تحصیل کردند و درس عملی خویش را را استاد جبههها گذراندند و کارنامه شهادت را دریافت نمودند.
و امّا؛
آقایان ورجاوندگونهها کجا بودید و آنموقع به چه کاری مشغول بودید؟ چرا برای دفاع از ستونهای تختجمشید خویشتن را سپر نمیکردید و حالا که دشمن رانده شده مثل موش سر از لانه بیرون آورده و ادّعای آریایی بودن خویش میکنید، همانهایی هستید که اگر باز هم اتفاقی بیفتد به خاطر خال هندو تمام سمرقند و بخارا را و حتی گوشه جگر خود قبر کوروش و داریوش را نیز فدا میکنید، امروز این آتش آذربایجان است که شما را خواهد سوزاند و بدانید آذربایجانی هیچ وقت اجازه نخواهد داد به ساحت مقدس هویت مقدس خویش توهین شود.
کجایید که الآن آرزوی حمله آمریکا را به سر میپرورانید و وقتی صدای آذربایجان را مبنی بر خواستن حق خود میشنوید بر طبل جداییطلبی بودن ما و با ساز امنیّت ملّی سدّ راه ما میشوید. بدانید همانقدری که اسلام برای ما عزیز است زبان ما نیز عزیز است، زیرا که یکی از نعمتهای خداست و زبان دوّم جهان اسلام.
ای ورجاوندهای زمانه من یکی از این جوانان آذربایجانی هستم، و این فریاد من مثل خود شما از آتش گرفتن احساسات در شبهای شعر نیست، از روی سوختن و انباشتن دردهاست، چرا تویی که به فکر شمایی که به فکر فروش وطن هستی به من که دلسوخته هستم انگ میزنی؟ چرا زبان من را که یکی از بهترین زبانهای دنیاست را زیر سلطه لهجه چندم زبان عربی میبرید؟ آیا راستی تا حالا دولت برای احیای زبان من کاری کرده است و ریالی از بودجه مملکت صرف این کار کرده است؟ آیا میدانید که چقدر پول و کتاب به کشورهایی مثل افغانستان میدهیم تا مثلاًَ زبان فارسی را تبلیغ و ترویج نماید؟
شما فکرش را نمیکردید ولی دیدید که آذربایجانی هر چقدر هم در زیر فشار باشد بار آذربایجانی است و بدانید تحریف تاریخ، عصیان ملّتها را به همراه دارد.
ای شماهایی که جمهوری اسلامی را برای کشور نمیپسندید، چرا یکی از شما را به جرم پانفارس بودن دستگیر نمیکنند ولی تورک دوستدار فرهنگ خود بودن جرمی است نابخشودنی. آیا فرهنگ و زبان خود را دوست داشتن یعنی پان!؟ یا آریایی نبودن برابر است با پانتورک بودن؟ آیا تورک بودن منهای مسلمان بودن است؟ خوب میدانید که شیعه را شاه اسماعیل ختایی در کشور رسمی کرد. و میدانید که علامه جعفریها، امینیها و طباطباییها و... تورک بودند. وقتی به صدای اذان صدای مرحوم حاج رحیم مؤذنزاده اردبیلی گوش میدهید و اگر مسلمان هم نباشید دلتان میلرزد بدانید که ایشان نیز تورک اردبیلی است اگر چه میدانم بسیاری از شما نه تنها به این مسائل اعتقاد ندارید بلکه اعتقاد ما تورکها به اهل بیت را نیز با لمپنهایی چون ماهیصفت به سخره میگیرید.
آیا فکر نمیکنید برای حودث اخیر آذربایجان شما مقصر بودهاید؟ پس چرا فقط مانا نیستانی در زندان هست؟ شما یعنی راضی میشوید همزبان خود را فدای خویش کنید؟ پس کو آن همه ادّعایتان؟ پس چرا امروز حرفهایی دیروزی را تکرار نمیکنید، من توصیه میکنم اگر نمیتوانید دیگر در جمع حرفهاتان را مطرح کنید سری به کوهستان و بیابان بزنید که کسی آنجا نیست و میتوانید داد بزنید و کسی نیست پاسخ شما را بدهد تا شاید دلتان خالی شود.
آقای قوچانی که خود ادّعای آزادی میکنید و به طبل میکوبید که در مطبوعات امروز کشور فاشیستی کار نمیشود؟ آیا انور خامهای، سید حسن امین و ورجاوندها را نمیشناسید؟ آقای قوچانی که مینویسید؛ در انگلستان هم خسیس بودن اسکاتلندیها را مسخره میکنند و با این فرضیه مهر تأییدیه بر زیر کاریکاتور ایران میزنید و آیا نمیدانید فرهنگ و زبان یک ملّتی را به سخره گرفتن و با القاب زشتی از آنها نام بردن با خصلت خسیس بودن یکی نیست؟
و امّا حاکمان و مسئولین دولت جمهوری اسلامی، آیا همه اتفاقات را عادت کردهایم که به خارجیها نسبت دهیم و به جای ریشهیابی حوادث سعی در پاک کردن صورت مسئله بنماییم؟ مگر خود نمیدانید آذربایجان استعمارستیز است؟ مگر نمیدانید آذربایجان چقدر از استعماز ضربه خورده است و یکی از این زخمها که سر برآورده قسمتی هم متأثّر از استعمار انگلیس است و این حرفها را آنها به دهان بعضیها انداخته است؟ حتماً ستّارخان را میشناسید که زیر پرچم آنها قرار نگرفت و جوانمردانه بعد از تحمل چهار سال سختترین دردها این دارفانی را با حسرت و خون جگر وداع گفت؟ بدانید آذربایجان استعمارگر نیست، استعمار هم نمیشود و در مقابل استعمار میایستد.
ای آنهایی که مینویسید: "وقتی ایران از لحاظ فرهنگی عقیم مانده است این نقیصه را آذربایجان جبران کرده است" آیا به بازار تهران رفتهاید؟ آیا معدنهای آذربایجان را ندیدهاید؟ من به شما توصیه میکنم در بزرگراهها بایستید تا نظارهگر حمل سنگهای معدنی آذربایجان به کرمان و اصفهان باشید. آیا فقط فکر میکنید ایران یعنی اصفهان، کرمان و یزد؟
و ای آنهایی که ادّعای حقوق بشر میکنید آیا میدانید خیل عظیمی از آذربایجانیها امروز در زندان هستند فقط به این جرم که به کاریکاتور اعتراض کردهانده و این در حالی است که هر روز به طبل میکوبید که مانا نیستانی(مسبب این ماجرا) را آزاد کنید؟ پس کو عادلانه و بشردوستانه رفتارتان؟
من به جرم تورک بودن محاکمه میشوم و تو بخاطر فارس بودن محاکمه میکنی و آیا این رواست؟
چرا امروز میگویید تظاهرات آذربایجان به خشونت کشیده شد، آیا همانهایی نبودید که 10 روز کامل آذربایجان به حالت خاموش در آتش میسوخت و شما این انفجار ساکت را در بایکوت کامل خبری خود داشتید؟ آیا واقعا صدای آذربایجان را نشنیده بودید و یا شنیده و بیاعتنا بودید؟ و کو آن تعداد کثیر صفحات و تجزیه و تحلیل و عکسهایی که در رویدادهای همچونینی که منتسب به خودتان بود میزدید؟ آیا دوربین نداشتید که عکس بگیرید یا تحلیلگر نداشتید یا خبرنگار؟
چرا همان روزهای اوّل که صدای ملّت آذربایجان هم به گوش همه دولتمردان رسیده بود برخوردی با روزنامه ایران نشد، و بعد از اینکه تبریز عصیان کرد دست به کار شدید. آیا این است مدیریت کلان شما؟
چه ابلهانه و ساده شما را برادر به حساب میآوردیم؟ اصفهان را که روزی بیابانی بیش نبود بناهایی ساختیم و فرقی بین تبریز و دیگر شهرها نگذاشتیم ولی افسوس که تا فرصت به دست شما افتاد برادری خود را ثابت نکردید. ما نیز ندانسته سیاست شوم شما را که؛ "ایران فقط اصفهان است" را دنبال میکردیم.
*********************************************************************
الف)- به چهار مدال طلای المپیک نگاه کنید؟ سهتایش مال آذربایجانیها است؛ 1-هادی ساعی(اوجانی) 2- یوسف کرمی(میانهای) 3-حسین رضازاده (اردبیلی)
ب)- بیشترین زننده گل در بازیهای ملّی تاریخ فوتبال دنیا از آذربایجان است و آن کسی جز علی دایی نیست و کریم باقری نیز یکی از این بهترینها میباشد و هر دو آذربایجانی هستند.
ج)- هرکول جهان و بهترین وزنهبردار جهان نیز از آذربایجان است.
ولی با این توانمندیها هیچ یک از تیمهای ما در لیگ برتر کشور نیست. و یا شعار تیم ملّی فوتبال در جام جهانی که اوّل "ستارگان پارسی" بود، بعد تغییر کرد به "مردان خلیج فارس" و آخرش هم که باید از اوّل میشد، شد "عدالت بر اساس صلح و دوستی" و این تغییرات این را نشان میدهد که هنوز هم افکاری دیگر در لایههای دولت نفوذ دارند.
اگر حرفهای بالا را جمعبندی کنیم واقعاً به نفوذ جریاناتی در تصمیمگیرندههای کشور میرسیم. و این تنها یکی از مشکلات آذربایجان است.
یا تغییر نام نواحی و روستاها و رودخانهها و... آذربایجان که واقعاً دولت خیلی بیتوجه از کنار این مسائل میگذرد و کار تا آنجا میرسد که آموزش و پرورش نیز خودسرانه اقدام به این کار میکند. ولی برای تغییر نام خلیجفارس ما بسیج ملّی به راه میاندازیم!
*********************************************************************
شعارهایی که در این حوادث گفته شد باید درس عبرتی باشد برای مسئولین؛
الف)- اوّل از این جهت که اگر به شعارهای گفته شده توجه کنید میبینید که هیچگونه شعار مبنی بر توهین به هیچ قومیت و زبانی داده نشده و در هیچ یک از این شعارها حرف از جدایی نبود؛
هارای هارای من تورکم
بیز بابکین سربازیییق بیز اؤلمهیه راضیییق
منیم دیلیم اؤلن دئییل باشقا دیله دؤنن دئییل
و نمونههای دیگر که همهشان نشان از جستجوی هویت داشت
ب)- بعضی از شعارها تغییرکرده بود؛
آذربایجان جانباز اؤزدیلیندن آیریلماز
آذربایجان جانباز وارلیغیندان آیریلماز
آیا به شعارهای بالا میاندیشید؟ آیا نمیدانید مایی که انقلاب کرده بودیم تا هویت خویش را در کنار دینمان بدست آوریم و در این راه خونهایی داده بودیم و حماسه 29بهمن 1356 را آذربایجان آفریده بود، نه تنها هویت خویش را پیدا نکردیم بلکه بدتر نیز شد و امروز در شعارهامان نیز بصورت لخت و عریان هویت خویش را طلب میکنیم.
لطفاً اشتباه فکر نکنید ما ضدانقلاب نشدهایم، نه. خواهشی که دارم مباحث بالا را در بحث جامعهشناسی پیکیری کنید نه در اتاقهای بازجویی.
آقایان نامه احمد حکیمیپور را جدی بگیرید، به حرفهای اعلمی گوش فرادهید، اینها صدای ملّت آذربایجان است و به قول احمد حکیمیپور این ملّت به پا نمیخواست حالا که خواسته تا مادامی که حق خود را نگیرد از پا نمینشیند.
آقایان بهانه دست دشمنان ندهید و بیجا آذربایجان را متّهم نکنید و بدانید آذربایجان در این حوادث هم نشان داد آلت دست هیچ کس نمیشود و نشان داد که با دشمنان نظام نیست و دشمن حکومت نیز نیست و فقط خواهان حق طبیعی و انسانی خود است، در این حوادث بود که ضربه مردم آذربایجان دهان سلطنتطلبان و منافقین خلق و کسان و گروههای دیگر ضد انقلاب را پر از خون کرد و به با وجود اینکه به پشتیبانی عمومی نیاز مبرم داشت به آنها "نه" گفت.
مسئولین محترم کشور آذربایجان بیماری است که زخم به تن دارد، قبل از اینکه به دست جراح بسپاریم خود به فکر مداوایش باشیم و این صدای یکی از کسانی است که شاهچراغ را به تختجمشید ترجیح میدهد.
نییه آد قویورلار منیم اوستومه
نه دیلده دانیشیم، نه دیلده یازیم
*************************
دیل آچیب اوخولا گئتدیگیم زامان
دوزدور کی اؤیرتمن فارسی اوخودور
آنام دانیشاندا دادلی دیلیایله
سازیمین سیملرین تورکو توخودور
اوختای حسینی
Oxtay_21@yahoo.com
19/3/1385
"نگاهي به رويدادهاي اخير آذربايجان (1)"
اولسام ديليم-ديليم دئمهرم پئشمانام وطن
آند ايچميشم قانيملا يازام؛ "قوربانام وطن"
رویدادهای و اتفاقات اخیر آذربایجان را میشود از جنبههای مختلف بررسی کرد؛
1)- این رخدادها و اعتراضات ریشه عمیقی دارند و تنها کاریکاتور روزنامه ایران یکی از این عوامل است. سیاستهایی که بر آذربایجان از هشتاد سال پیش اعمال میشود سیاستی است شوونیستی و الینه که رضاخان دیکتاتور بانی این امر است و هنوز هم کاریکاتور هنوز است نوادگان رضاخان در کشور باقی هستند و سعی میکنند سیاستهای ایشان را ادامه دهند و آذربایجان را فلج نگه دارند تا فقط به بیماری خود فکر کند و راه بهبود و توسعه نداشته باشد.
رضاخانی که در دستور خود برای "ایران پاک"، زبان پاک و دین پاک را سرلوحه قرار داده بود با گماردن افرادی همچون کسرویها و در حال حاضر ورجاوندها سعی کرده بود آذربایجان را تسویه کند، امّا غافل از اینکه هیچ وقت یکسانسازی دوای درد این کشور نبوده است. در حال حاضر نیز با وجود اینکه شعار وحدت کشور "اسلام" است ولی این نوادگان خلف رضاخان بودند که هنوز بر شعارهای رضاخانی و اینکه "زبان فارسی" موجب وحدت است، را سر میدادند بیخبر از اینکه بحران هویت آذربایجان روزی یقه آنها را خواهد گرفت. و امروز این آتشی را که شاهد هستیم همان جرقهای است که امثال کسرویها برای سوزاندان آذربایجان روشن کرده بودند و آذربایجان نه تنها نسوخت که هیچ، شاید آنها را نیز بسوزاند.
2)- در 8سال جنگ، 8سال دوران سازندگی!، 8سال دوران اصلاحات! نیز سیاستهای دیگرگونهای در آذربایجان حاکم بود.
الف- در 8سال جنگ آذربایجان سکوت کرده بود و بخاطر مصلحت کشور و به تعبیر امروزیها، امنیت ملّی و کشور از حق خود گذشته بودند و باکریهایش برای دفاع از اسلام (نه زبان فارسی و ستونها تختجمشید) در جبهههای غرب و جنوب به خون خود میغلطیدند و افتخار شهادت پیدا میکردند و آمار بالای شهداء در آذربایجان گواه ماست و جایی که آذربایجان در خطر نبود، برای دفاع از اسلام خود را مثل همیشه تاریخ سپر بلای کشور کرده بود و این هشت سال بنا به مصلحت کشور و به قولی مصلحت تاریخی آذربایجان از حق طبیعی خود گذشت.
ب- دور دوّم که 8سال سازندگی نام گرفت باز چیزی از سردار سازندگی نصیب آذربایجان نشد ، آذربایجانی که اینهمه پتانسیل، جمعیت، فرصت، نیاز، استعداد و وسعت داشت. هر یک از استانهایش اندازه استان کرمان از 8سال سازندگی بهره برد، یعنی بودجه استان کرمان برابر بود با 320 برابر بودجه 4 استان اردبیل، آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی و زنجان.
در این دوران که اقتصاد به سایر مؤلفهها میچربید باز دردی از دردهای آذربایجان درمان نشد و زخمهایی باز در آذربایجان ماندند و دریغ از مرهمی.
ج- امّا چیزی که مهمّتر از همه هست و یکی از عوامل مهّم این رویدادها هست، 8سال دوره اصلاحات! رئیس جمهور همیشه خندان بود که با خندههایش سعی میکرد به نوعی مشکلات و مسائل را با خنده حل و فصل نماید و در جمع تبریزیها از چند کلمه تورکی استفاده کند تا شاید لحظهای نیز بر موج احساسات مردم سوار شود امّا افسوس که احساسات زودگذر است و و چیزی که تأثیرگذار است عاقلانه و منطقی برخورد کردن با مسئله است. همان رئیس جمهوری که به جای اصلاحات فقط برای عدهّای خاص فرصت کاذب ایجاد کرد تا عرصه را بر دیگران تنگ کنند و افکاری پوسیده که در حال از بین رفتن بود دوباره به بدنه نظام تزریق شود و پایههای کشور را سست نماید که امروزه شاهد آن هستیم(از خوزستان تا آذربایجان). همان کسی که دم از گفتگوی تمدنها میزد و دیالوگ تمدنی او گوش فلک را پر کرده بود باید امروز در آذربایجان شاهد یکی از آن تمدنهایی باشد که نادیده گرفته بود. و این رویدادها اگر الآن رخ میدهد ریشه در آن دوره دارد.
3)- ما در آن 8سال جنگ، جنگیده بودیم که آرم زیبای "الله" را پا برجا نگه داریم، امّا دریغ که بعد از جنگ ماجرا چیز دیگری از آب درآمد و خیلیها که در جنگ و دفاع از کشور هیچ نقشی نداشتند سعی کردند اگر چه در باطن، آرم شیر و خورشید نامنحوس را جایگزین کنند. همانهایی که در ایام جنگ سرخوش از تغییر حکومت و ترس از شنیدن صدای هواپیماهای دشمن و شلیک گلوله، در شبهای تجریش و لسآنجلس و ... بادهی شعرخوانی و براه میانداختند تا شاید لحظهای و دمی هم که شده خویشتن را از هیاهوی جنگ دور نگه دارند، همانهایی که آقازادههایشان را برای تحصیل!!! به خارج از کشور اعزام میکردند و در آنموقع بود که آذربایجانیهای خارج از کشور که به تحصیل مشغول بودند ترک تحصیل کردند و درس عملی خویش را را استاد جبههها گذراندند و کارنامه شهادت را دریافت نمودند.
و امّا؛
آقایان ورجاوندگونهها کجا بودید و آنموقع به چه کاری مشغول بودید؟ چرا برای دفاع از ستونهای تختجمشید خویشتن را سپر نمیکردید و حالا که دشمن رانده شده مثل موش سر از لانه بیرون آورده و ادّعای آریایی بودن خویش میکنید، همانهایی هستید که اگر باز هم اتفاقی بیفتد به خاطر خال هندو تمام سمرقند و بخارا را و حتی گوشه جگر خود قبر کوروش و داریوش را نیز فدا میکنید، امروز این آتش آذربایجان است که شما را خواهد سوزاند و بدانید آذربایجانی هیچ وقت اجازه نخواهد داد به ساحت مقدس هویت مقدس خویش توهین شود.
کجایید که الآن آرزوی حمله آمریکا را به سر میپرورانید و وقتی صدای آذربایجان را مبنی بر خواستن حق خود میشنوید بر طبل جداییطلبی بودن ما و با ساز امنیّت ملّی سدّ راه ما میشوید. بدانید همانقدری که اسلام برای ما عزیز است زبان ما نیز عزیز است، زیرا که یکی از نعمتهای خداست و زبان دوّم جهان اسلام.
ای ورجاوندهای زمانه من یکی از این جوانان آذربایجانی هستم، و این فریاد من مثل خود شما از آتش گرفتن احساسات در شبهای شعر نیست، از روی سوختن و انباشتن دردهاست، چرا تویی که به فکر شمایی که به فکر فروش وطن هستی به من که دلسوخته هستم انگ میزنی؟ چرا زبان من را که یکی از بهترین زبانهای دنیاست را زیر سلطه لهجه چندم زبان عربی میبرید؟ آیا راستی تا حالا دولت برای احیای زبان من کاری کرده است و ریالی از بودجه مملکت صرف این کار کرده است؟ آیا میدانید که چقدر پول و کتاب به کشورهایی مثل افغانستان میدهیم تا مثلاًَ زبان فارسی را تبلیغ و ترویج نماید؟
شما فکرش را نمیکردید ولی دیدید که آذربایجانی هر چقدر هم در زیر فشار باشد بار آذربایجانی است و بدانید تحریف تاریخ، عصیان ملّتها را به همراه دارد.
ای شماهایی که جمهوری اسلامی را برای کشور نمیپسندید، چرا یکی از شما را به جرم پانفارس بودن دستگیر نمیکنند ولی تورک دوستدار فرهنگ خود بودن جرمی است نابخشودنی. آیا فرهنگ و زبان خود را دوست داشتن یعنی پان!؟ یا آریایی نبودن برابر است با پانتورک بودن؟ آیا تورک بودن منهای مسلمان بودن است؟ خوب میدانید که شیعه را شاه اسماعیل ختایی در کشور رسمی کرد. و میدانید که علامه جعفریها، امینیها و طباطباییها و... تورک بودند. وقتی به صدای اذان صدای مرحوم حاج رحیم مؤذنزاده اردبیلی گوش میدهید و اگر مسلمان هم نباشید دلتان میلرزد بدانید که ایشان نیز تورک اردبیلی است اگر چه میدانم بسیاری از شما نه تنها به این مسائل اعتقاد ندارید بلکه اعتقاد ما تورکها به اهل بیت را نیز با لمپنهایی چون ماهیصفت به سخره میگیرید.
آیا فکر نمیکنید برای حودث اخیر آذربایجان شما مقصر بودهاید؟ پس چرا فقط مانا نیستانی در زندان هست؟ شما یعنی راضی میشوید همزبان خود را فدای خویش کنید؟ پس کو آن همه ادّعایتان؟ پس چرا امروز حرفهایی دیروزی را تکرار نمیکنید، من توصیه میکنم اگر نمیتوانید دیگر در جمع حرفهاتان را مطرح کنید سری به کوهستان و بیابان بزنید که کسی آنجا نیست و میتوانید داد بزنید و کسی نیست پاسخ شما را بدهد تا شاید دلتان خالی شود.
آقای قوچانی که خود ادّعای آزادی میکنید و به طبل میکوبید که در مطبوعات امروز کشور فاشیستی کار نمیشود؟ آیا انور خامهای، سید حسن امین و ورجاوندها را نمیشناسید؟ آقای قوچانی که مینویسید؛ در انگلستان هم خسیس بودن اسکاتلندیها را مسخره میکنند و با این فرضیه مهر تأییدیه بر زیر کاریکاتور ایران میزنید و آیا نمیدانید فرهنگ و زبان یک ملّتی را به سخره گرفتن و با القاب زشتی از آنها نام بردن با خصلت خسیس بودن یکی نیست؟
و امّا حاکمان و مسئولین دولت جمهوری اسلامی، آیا همه اتفاقات را عادت کردهایم که به خارجیها نسبت دهیم و به جای ریشهیابی حوادث سعی در پاک کردن صورت مسئله بنماییم؟ مگر خود نمیدانید آذربایجان استعمارستیز است؟ مگر نمیدانید آذربایجان چقدر از استعماز ضربه خورده است و یکی از این زخمها که سر برآورده قسمتی هم متأثّر از استعمار انگلیس است و این حرفها را آنها به دهان بعضیها انداخته است؟ حتماً ستّارخان را میشناسید که زیر پرچم آنها قرار نگرفت و جوانمردانه بعد از تحمل چهار سال سختترین دردها این دارفانی را با حسرت و خون جگر وداع گفت؟ بدانید آذربایجان استعمارگر نیست، استعمار هم نمیشود و در مقابل استعمار میایستد.
ای آنهایی که مینویسید: "وقتی ایران از لحاظ فرهنگی عقیم مانده است این نقیصه را آذربایجان جبران کرده است" آیا به بازار تهران رفتهاید؟ آیا معدنهای آذربایجان را ندیدهاید؟ من به شما توصیه میکنم در بزرگراهها بایستید تا نظارهگر حمل سنگهای معدنی آذربایجان به کرمان و اصفهان باشید. آیا فقط فکر میکنید ایران یعنی اصفهان، کرمان و یزد؟
و ای آنهایی که ادّعای حقوق بشر میکنید آیا میدانید خیل عظیمی از آذربایجانیها امروز در زندان هستند فقط به این جرم که به کاریکاتور اعتراض کردهانده و این در حالی است که هر روز به طبل میکوبید که مانا نیستانی(مسبب این ماجرا) را آزاد کنید؟ پس کو عادلانه و بشردوستانه رفتارتان؟
من به جرم تورک بودن محاکمه میشوم و تو بخاطر فارس بودن محاکمه میکنی و آیا این رواست؟
چرا امروز میگویید تظاهرات آذربایجان به خشونت کشیده شد، آیا همانهایی نبودید که 10 روز کامل آذربایجان به حالت خاموش در آتش میسوخت و شما این انفجار ساکت را در بایکوت کامل خبری خود داشتید؟ آیا واقعا صدای آذربایجان را نشنیده بودید و یا شنیده و بیاعتنا بودید؟ و کو آن تعداد کثیر صفحات و تجزیه و تحلیل و عکسهایی که در رویدادهای همچونینی که منتسب به خودتان بود میزدید؟ آیا دوربین نداشتید که عکس بگیرید یا تحلیلگر نداشتید یا خبرنگار؟
چرا همان روزهای اوّل که صدای ملّت آذربایجان هم به گوش همه دولتمردان رسیده بود برخوردی با روزنامه ایران نشد، و بعد از اینکه تبریز عصیان کرد دست به کار شدید. آیا این است مدیریت کلان شما؟
چه ابلهانه و ساده شما را برادر به حساب میآوردیم؟ اصفهان را که روزی بیابانی بیش نبود بناهایی ساختیم و فرقی بین تبریز و دیگر شهرها نگذاشتیم ولی افسوس که تا فرصت به دست شما افتاد برادری خود را ثابت نکردید. ما نیز ندانسته سیاست شوم شما را که؛ "ایران فقط اصفهان است" را دنبال میکردیم.
*********************************************************************
الف)- به چهار مدال طلای المپیک نگاه کنید؟ سهتایش مال آذربایجانیها است؛ 1-هادی ساعی(اوجانی) 2- یوسف کرمی(میانهای) 3-حسین رضازاده (اردبیلی)
ب)- بیشترین زننده گل در بازیهای ملّی تاریخ فوتبال دنیا از آذربایجان است و آن کسی جز علی دایی نیست و کریم باقری نیز یکی از این بهترینها میباشد و هر دو آذربایجانی هستند.
ج)- هرکول جهان و بهترین وزنهبردار جهان نیز از آذربایجان است.
ولی با این توانمندیها هیچ یک از تیمهای ما در لیگ برتر کشور نیست. و یا شعار تیم ملّی فوتبال در جام جهانی که اوّل "ستارگان پارسی" بود، بعد تغییر کرد به "مردان خلیج فارس" و آخرش هم که باید از اوّل میشد، شد "عدالت بر اساس صلح و دوستی" و این تغییرات این را نشان میدهد که هنوز هم افکاری دیگر در لایههای دولت نفوذ دارند.
اگر حرفهای بالا را جمعبندی کنیم واقعاً به نفوذ جریاناتی در تصمیمگیرندههای کشور میرسیم. و این تنها یکی از مشکلات آذربایجان است.
یا تغییر نام نواحی و روستاها و رودخانهها و... آذربایجان که واقعاً دولت خیلی بیتوجه از کنار این مسائل میگذرد و کار تا آنجا میرسد که آموزش و پرورش نیز خودسرانه اقدام به این کار میکند. ولی برای تغییر نام خلیجفارس ما بسیج ملّی به راه میاندازیم!
*********************************************************************
شعارهایی که در این حوادث گفته شد باید درس عبرتی باشد برای مسئولین؛
الف)- اوّل از این جهت که اگر به شعارهای گفته شده توجه کنید میبینید که هیچگونه شعار مبنی بر توهین به هیچ قومیت و زبانی داده نشده و در هیچ یک از این شعارها حرف از جدایی نبود؛
هارای هارای من تورکم
بیز بابکین سربازیییق بیز اؤلمهیه راضیییق
منیم دیلیم اؤلن دئییل باشقا دیله دؤنن دئییل
و نمونههای دیگر که همهشان نشان از جستجوی هویت داشت
ب)- بعضی از شعارها تغییرکرده بود؛
آذربایجان جانباز اؤزدیلیندن آیریلماز
آذربایجان جانباز وارلیغیندان آیریلماز
آیا به شعارهای بالا میاندیشید؟ آیا نمیدانید مایی که انقلاب کرده بودیم تا هویت خویش را در کنار دینمان بدست آوریم و در این راه خونهایی داده بودیم و حماسه 29بهمن 1356 را آذربایجان آفریده بود، نه تنها هویت خویش را پیدا نکردیم بلکه بدتر نیز شد و امروز در شعارهامان نیز بصورت لخت و عریان هویت خویش را طلب میکنیم.
لطفاً اشتباه فکر نکنید ما ضدانقلاب نشدهایم، نه. خواهشی که دارم مباحث بالا را در بحث جامعهشناسی پیکیری کنید نه در اتاقهای بازجویی.
آقایان نامه احمد حکیمیپور را جدی بگیرید، به حرفهای اعلمی گوش فرادهید، اینها صدای ملّت آذربایجان است و به قول احمد حکیمیپور این ملّت به پا نمیخواست حالا که خواسته تا مادامی که حق خود را نگیرد از پا نمینشیند.
آقایان بهانه دست دشمنان ندهید و بیجا آذربایجان را متّهم نکنید و بدانید آذربایجان در این حوادث هم نشان داد آلت دست هیچ کس نمیشود و نشان داد که با دشمنان نظام نیست و دشمن حکومت نیز نیست و فقط خواهان حق طبیعی و انسانی خود است، در این حوادث بود که ضربه مردم آذربایجان دهان سلطنتطلبان و منافقین خلق و کسان و گروههای دیگر ضد انقلاب را پر از خون کرد و به با وجود اینکه به پشتیبانی عمومی نیاز مبرم داشت به آنها "نه" گفت.
مسئولین محترم کشور آذربایجان بیماری است که زخم به تن دارد، قبل از اینکه به دست جراح بسپاریم خود به فکر مداوایش باشیم و این صدای یکی از کسانی است که شاهچراغ را به تختجمشید ترجیح میدهد.
نییه آد قویورلار منیم اوستومه
نه دیلده دانیشیم، نه دیلده یازیم
*************************
دیل آچیب اوخولا گئتدیگیم زامان
دوزدور کی اؤیرتمن فارسی اوخودور
آنام دانیشاندا دادلی دیلیایله
سازیمین سیملرین تورکو توخودور
اوختای حسینی
Oxtay_21@yahoo.com
19/3/1385
0 Comments:
Post a Comment
<< Home