Sunday, November 12, 2006

قابله مرگ

تولد، واژه اي آشنا ولي مبهم، آغاز يک زندگي و اميدي براي زيستن. هر کودکي که تازه متولد مي شود براي زنده ماندن به غذا و مراقبت نياز دارد مادري که نيازهاي اوليه او را تامين کند و يک خانواده که در آن رشد کند و تربيت شود. احتياج به يک جامعه سالم دارد تا بتواند در آن مراحل زندگاني اش را طي کند اين ها همه نيازهاي اوليه لازم و نه کافي براي شروع ادامه يک زندگي است، يک نياز مهم و حساس که کمتر به آن توجه مي شود و اتفاقا انسان از آن لحاظ بيشتر لطمه مي بيند هويت است، جواب اين پرسش است که من کيستم؟ از کجايم و به کجايم؟ انسان با ديدن يک درخت به اين فکر مي افتد که اين درخت ريشه دارد ريشه در خاک و باز مي پرسد من کيستم؟ به اين پرسشها بايد جواب داد اورا بايد با تاريخ اش با اجدادش آشنا کرد بزرگترين دارايي انسان هويت اش است و هويت است که به او روش و جهت زندگي خواهيد بخشيد به او اراده زيستن و اميد حفظ و صيانت فرهنگش و انتقال آن به آيندگانش را خواهد داد. همچنين بزرگترين هدف استعمارگران براي تسخير انسان و بردگي کشيدن او جدا ساختن او از فرهنگ اش است زيرا در اين صورت آمادگي پذيرش استعمار را با آغوش باز خواهد داشت!
ما در اينجا اجمالا سرنوشت کودک متولد شده در يک خانواده غيرفارس(ترک) را دنبال مي کنيم. خانواده او پس از تولد کودک شادمانند و خدا را شکرگزار، او دوران کودکي تا 7 سالگي را در خانه سپري مي کند با آداب و و رسوم ترکي و با زبان ترکي آشنا مي شود شبها با قصه ها و داستانهاي ترکي به خواب رفته و روزهايشان را با بازي هاي محلي به شب مي رساند کودک معصوم غافل از اينکه چه سرنوشتي در انتظارش است. روز اول که وارد مدرسه ميشود با يک زبان بيگانه مواجه مي شود که همراه با تحصيل بايد آن را ياد بگيره که در افت تحصيلي او اثرگذار است( البته شايد همين سختي ها باعث شده که امروزه بعضيها براي اينکه کودکانشان به مشکلاتي که خود دچار بوده اند مواجه نشوند از آغاز به کودک فارسي ياد مي گيرد شايد اين راهکار در کوتاه مدت به نفع کودک باشد و از تبعيضاتي که بر عليه يک کودک غير فارس روا مي شود رها شود ولي در واقع اين پدر و مادر کودک خود را وارد به خودباختگي مي کنند راهي آسان ولي مخرب را انتخاب کرده اند.)
او مجبور است برنامه هاي تلويزيون که از بودجه بيت المال ولي فقط به يک زبان (به اصطلاح رسمي) پخش مي شود را تماشا کند، رسانه هايي که در آغاز علاوه بر اينکه از فرهنگ او آداب و رسوم هيچ خبري نيست به آن توهين نيز مي شود.
اين کودک در کتاب هاي مدرسه اش و تکاليف شب اش بايد شعرهاي و نوشته هاي شاعران و نويسندگان تاجيکي، افغاني و فارسي و... را بخواند در حالي که از اشعار شهريار، از داستان کور اوغلو، دده قورقود، قاچاق نبی، نسیمی، حکیم هیدجی و .... خبري نيست. (قابل توجه که مجموعه حيدرباباي شهريار به 90 زبان زنده دنيا ترجمه شده و در مدارس 12 کشور جهان تدريس مي شود ولي کودک ايراني با وجود اينکه در کشور شهريار در عصر شهريار زندگي مي کند هيچ شناختي از او ندارد) او با همه اين سختي ها و مشقتها دوران مدرسه را پشت سر مي گذارد و وارد دانشگاه مي شود او در ارتباط با دانشجويان متوجه ميشود سرگرمي دانشجويان فارس جک گفتن و توهين به اوست( راستي تا حالا فکر کرده ايد که چرا در ايران بر عليه همه قوميتها به جز فارسها جوک ميسازند) دانشجوهاي ديگر زبان انگليسي ياد مي گيرند ولي هنوز از اينکه سر کلاس صحبت کند ترس دارد و هنوز هم نمي تواند يک جمله فارسي را تا آخر به پايان برساند او با همه اين تضادها و تناقضها که مواجه ميشود يک لحظه به خودش مي ياد و با خود ميگويد چرا من نبايد به زبان خودم درس بخوانم، اگر اينطور است مگر زبان رسمي دنيا انگليسي نيست پس هيچ کشوري نبايد زبان خودش را آموزش ببيند؟ اگر قراراست به من زبان بيگانه تحميل شود لااقل زباني باشه که کاربرد داشته باشد همه اين سوالات در ذهن او بي پاسخ مي ماند به قانون اساسي که پدران و برادرانش براي حفظ و صيانت از آن از جان خويش گذشتند رجوع مي کند اصول 15 و 19 و... را مي بيند که از قوميتها و همه انسانها حمايت شده و به همه انسانها به ديده انسان نگاه مي کند نه يه ترکه و يه لره و... (هيچ تفکر و منطقي نميتواند قبول کند که به فرزندانش بياموزد که به انسانها به ديده تحقير و شخصيت جوکهايشان نگاه کنند) و به اين فکر مي افتد که حقوق خود را مطالبه کند او به جرم تجزيه طلبي و تشويش اذهان عمومي و ساير اتهامات کليشه اي ديگر در گوشه زندان همراه با اراذل و اوباش جامعه نگه داشته ميشود شروع آن کودک بيگناه به جايي ميرسد که يا بايد فرهنگ و انسانيت خود را به نان فروخته و بر هويت و پدر و مادر و ادبيات و تاريخش پشت کرده و ندامت نامه بنويسه و يا اينکه بقيه عمر خود را پشت ميله هاي آهني نظاره گر عدالت!!! باشد او کدام راه را انتخاب خواهد کرد؟ به گفته اکبر اعلمي نماينده تبريز:"وقتي که اقوام مختلف از جمله قوم بزرگ ترک و آذربايجانيان غيور که اکنون بخش اعظم و تفکيک ناپذير ايران را تشکيل ميدهند چندين دهه به دلايل واهي نه تنها از امکان تظاهر کامل ويژگيها و مظاهر هويت قومي خود به شرحي که در قانون اساسي بيان گرديده برخوردار نمي شود با کوچکترين جرقه اي به حريقي مبدل و آتش عظيمي را به پا مي کند در اين صورت بايد کساني را مقصر دانست که بذر نفاق آپارتايد و تبعيض را پاشيده اند و اکنون طوفان درو مي کنند." وقتي ملتي اراده کند همچون آب رواني است که هيچ مانعي نمي تواند جلوي اورا بگيرد و اگر از يک راه مسيرش بسته شود از راه ديگر به مقصد خود خواهد رسيد، خرده فرهنگ و آذري ناميدن و تجزيه طلب خواندن، در محروميت و فقر نگه داشتن، قطع بودجه تنها تشکل رسمي دانشجويي آذربايجان و... نمي تواند جلوي اراده ملت را بگيرد، در حالي که از بودجه ايران و بيت المال هيچ ريالي براي فرهنگ و ادب ترکي هزينه نميشود و از اين پولها که حق يکايک ايرانيان است براي کودکان افغانستاني کتاب چاپ مي کنند نه فقط در تاجيکستان بلکه در کشورهای مختلف فرهنگستان ادب پارسي مي زنند و... . ملت راه خود را انتخاب کرده است هر انسان مسلمان ترک هر روز يک تومان براي حراست از فرهنگ و آموزش زبانش خواهد پرداخت و هيچ تفکر شئونيستي نمي تواند مردم را از راهشان منحرف سازد و اگر اين فرهنگ در ميان همه ترکان ايران فراگير شود روزانه بيش از سي ميليون تومان در راه سازندگي در مناطق ترک نشين و آموزش زبان ترکي هزينه خواهد شد و حال با توجه به همه اين شرايط هر کودک غير فارسي که در ايران به دنيا مي آيد اگر قرار است هويت و فرهنگش نابود شود مسئولين فرهنگي وعاملان اين جنايت در واقع قابله مرگ انسانهاي بيگناهي هستند که تنها به جرم اينکه به زبان رسمي کشور به دنيا نيامده اند محکوم به مرگ اند .( در بسياري از کشورهاي کثيرالمله چندين زبان به عنوان زبان رسمي وجود دارد تا از مشکلات قوميتي رها شود و متحد و همصدا در راه سازندگي کشورشان بکوشند.)
دومان

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 September 2007 October 2007 November 2007 August 2008