اسرائیل، ارمنستان و امام جمعه تبریز
بنا به گزارش منابع خبري ایرانی گويا امام جمعه تبريز مطالبي در ارتباط با جمهوري آذربايجان بيان کرده و بخصوص با اشاره به چند ديدار مقامات اين جمهوري با مقامات اسرائيلی، در خواست اخراج اين کشور از مجموعه کشور هاي اسلامي را کرده است.
اينکه دولت آذربايجان در منطقه اي که در آن همسايگانش براي نابودي اش دندان تيز کرده و هر لحظه در حال توطئه بر عليه اش هستند چه گونه رواط بين المللي خود را تنظيم ميکند و همچنين اين مساله که دشمنی مقامات جمهوري اسلامي با اسرائيلي ها روي چه اهدافي است و اينکه اساسا اين سياست ها در خدمت منافع فلسطيني ها تمام ميشود و يا نه هيچيک موضوع بحث اين نوشته نيست. در اينجا هدف نشان دادن ريا کاري نهفته در سياست مثلا ضد ستم و ضد صهيونيستي ادعايي جمهوري اسلامي ميباشد.
در اين ترديدي نيست که سياست هاي توسعه طلبي صهيونيسم در سرزمين فلسطين تا چه حد به رنج و شکنج ميليون ها فلسطيني منتج شده و در نتيجه شکي در محکوميت سياستهای ضد انساني اسرائيل بوسیله هر انسان بشر دوست طالب عدالت وجود ندارد. اما مساله اين است که ادعا های جمهوري اسلامي در اينمورد که از همه مجامع و محافل مدافع حقوق بشر نيز پر جوش و خروش تر است اساسا رياکارانه و غیر قابل اعتماد است.
ما آذربايجاني ها که از نزديک وقايع مرتبط با خود را دنبال ميکنيم، طبعا در اولين نظر اين سياست را با محکهای آشنا برای خودمان ميسنجيم. براي اين کار لازم نيست جاي دوري برويم.همين مقايسه سياست اين حکومت در ارتباط با دو دولت ودو سيستم متجاوز و نژاد پرست آشنا برای ما خيلي مسائل را روشن ميکند. ارمنستان و اسرائيل دو نمونه خيلي خوبي در اين رابطه ميباشند.
- اسرائيل و ارمنستان هر دو دولتهايي هستند که به سرزمين هاي متعلق به ديگران تجاوز کرده و هردو هنوز هم اين اراضي را تحت تصرف خود دارند.
- اسرائيل و ارمنستان هردو در جريان تجاوز به سرزمين هاي ديگران قتل عام هاي فجيعی انجام داده اند که نمونه هاي معروفي در اين مورد از تل زعتر در فلسطين تا کلبجر در آذربايجان را ميشود به عنوان مثال آورد.
- اسرائيل و ارمنستان که هر دو از طريق لابي هاي قدرتمند و ثروتمند خود در آمريکا و اروپا شديدا مورد حمايت قدرت هاي غربي هستند، مانع تحقق خواست جهانی در محکومیت اعمال آنان و احقاق حقوق قربانيان اعمالشان شده و میشوند.
موارد زياد ديگري نيز ميشود مطرح کرد که مشابهت اقدامات و عمليات تجاوز گرانه اين ها را نشان ميدهد اما اين چند نمونه اساسی بالا خود به قدر کافي گويا هستند.
اما اين تمام مساله نيست. آنچه که در عمل ارمنستان انجام ميدهد، در مقایسه با سياست ها و اقدامات اسرائيل، با نرم هاي يک دنياي آزاد و مترقي در موارد متعدد بيشتری در تضاد ميباشد. حتي اگر اين سیاست ها را از دید جمهوری اسلامی نيز نگاه کنيم بايستي تضاد شديدتری با ديدگاه هاي خود جمهوري اسلامي نيز داشته باشد. نگاهي به چند نمونه زير مساله را بهتر روشن میکند.
- سياست دولت ارمنستان در مناطق اشغالي آذربايجان بسيار خشن تر از آنچه اسرائيل در فلسطين انجام ميدهد بوده است. اينان اساسا تمام ساکنين اصلي اين مناطق را اخراج کرده و مطلقا غير از ارمني ها کسي را در آنجا نگاه نداشته اند، در حاليکه در مناطق اشغالي فلسطين، در کنار اسکان يهوديان بخش هایي نيز در اختيار فلسطيني ها باقي مانده است.
- اسرائيلي ها در مواجهه با مسائل و معتقدات مذهبي ساکنين مناطق اشغالي و اماکن مقدس آنان با ملاحظه عمل ميکنند. در سرزمين هاي اشغالي فلسطين، اماکن مذهبی و مقدسات مسلمانان و مسيحيان تا حدودي مورد حرمت اسرائيل قرار ميگيرد, در حاليکه در قره باغ اشغالي بنا به گزارشات مستند، حتي قبرستانهای مسلمانان نيزويران شده است.
- اساسا سياست دولت ارمنستان خواه در داخل کشور ارمنستان و خواه در سرزمين هاي اشغالي قره باغ بر يک دست کردن جمعیت اين مناطق و يا به عبارت ديگر پاکسازي قومي – از همه تيره ها – متمرکز ميباشد. قابل توجه است که عليرغم اينکه در همه نقاط دنيا تقريبا بدون استثنا تنوع قومي ساکنين بيش و کم وجود دارد, فقط این کشور ارمنستان است که مسکن تنها ارمني ها به حساب ميايد و در اين رابطه عجيب اينست که عنوان ارمني نیز تا آنجا که به ساکنين اين کشور مربوط ميشود, یک تعبیر استثنايي است. اگر ارمنی ها را از وجه مذهبي آن- به عنوان شاخه گریگوری دین مسیحیت نگاه کنيم، وجه نژادي يا قومي آنرا نیزعینا میببینیم و اگر از وجه نژادي يا قومي به مساله نگاه کنيم، وجه مذهبي آن نیز خود را نشان میدهد. به عبارت ديگر مفهوم ارمني از آنچه که اينک با وجود دولت ارمنستان فهميده ميشود, همساني دو مفهوم مذهبي و قومي/نژادي در ماهيت وجود کشور ارمنستان است. در حاليکه در مقايسه با يهوديان، مفهوم يهود حتي در کشور اسرائيل از ديد مذهبي و نژادي/قومي دو مفهوم جدا هستند، يعني اگر ازبعد مذهبي به يهوديان نگاه کنيم, تنوع جدي در نژاد/قومیت اين ها مثل يهودي سياه پوست, يهودي سفيد پوست, يهودي چيني يا عرب تبار و ديگران، ميتوانيم به بينينم و اگر از وجه نژادي/قومي به آنها نگاه کنيم در ميان آنهايهودي تباراني با معتقداتي غير از دين يهود و حتي يهوديان غير مذهبي متعددي ميبينيم. اين را اگر با آنچه کشور ارمنستان از آن ترکيب شده است مقايسه کنيم البته به نتيجه ديگري ميرسيم که شگفت انگيز مينمايد. ما مفهوم ارمني را در هردو وجه قومي/نژادي ميتوانيم بر هم منطبق به بينيم. ارمني سیاه پوست و يا ارمنی چيني همان قدر به ذهن نا آشنا است که ارمني مسلمان و يا ارمني يهودي.
در ادامه اين مقايسه, يک واقعیت شگفت انگيز ديگري نيز وجود دارد. اگر به جامعه يهوديان در داخل اسرائيل و همچنين در سطح جهاني نگاه کنيم, جنبش هاي ضد سياست هاي دولت اسرائيل به شکل بارز و روشني ديده ميشود. بطور نمونه بخش عمده اي از افرادي که با شجاعت در مقابل اقدامات ضد فسلطيني دولت اسرائيل خواه بصورت مبارزه سياسي, خواه بصورت اقدامات فيزيکي از جمله ايستادگي در مقابل بولدوذر هاي مامور خراب کردن خانه فلسطينيان مي ايستند و نيز آنها که در خارج از کشور در سطح جهاني فعاليت ميکنند خودشان یهودی هستند. در خود آمریکا با وجود بدنام بودن دولت آن به حمایت بی چون وچرا از اسرائیل، کم نیستند شخصیت های یهودی که بر عليه سياست های دولت اسرائيل بخصوص در چند سال اخير در ارتباط با ديوار موسوم به ديوار آپارتايد در سرزمينهاي اشغالي، مبارزه ميکنند. نمونه ديگر که برای مردم در ایران آشنا تر است همان گروه خاصي از يهوديان خيلي متعصبي هستند که از مخالفان جدي دولت اسرائيل به حساب آمده و به کرات نيز به طرفداري از جمهوري اسلامي به ايران مسافرت کرده اند. از اين نمونه اقدامات که یا از زاويه دموکراتيک و انسان دوستي و يا از زاويه تعصبات مذهبي در جامعه يهوديان است البته که ما در مورد ارمنيان نميببينيم و نمیشنویم. اگر کسي از ارمني ها تا کنون پيدا شده واز سياست هاي تجاوز کاري و پاکسازي قومي دولت ارمنستان انتقاد کرده است لابد در خلوت خود بوده است.
با توجه به اين فاکت ها آیا اين سوال بر انگیز نيست که سياست رسمي جمهوري اسلامي در کنار ضديت بنياني با موجوديت اسرائيل که حتي داغ تر از تمايلات کنونی مردم تحت ستم فلسطين است, بطور عجيب و باور نکردني در اتحاد استراتژيک با ارمنستان قرار دارد.؟ اگر ضديت با اسرائیل از وجه مبارزه با خصلت اشغالگري آن توجیه میشود، پس چرا با اشغالگر بيرحم همسايه اين مغازله ها صورت ميگيرد و اگر ضديت با اسرائيل از جنبه مخالفت با وجه تحميلات ديني آنان در سرزمين فلسطين است, پس روابط استراتژيک اقتصادی، سياسي و نظامي که به روابط عاشقانه میماند، با ارمنستانی که به اماکن مقدس و قبرستان هاي مسلمانان نيز رحم نميکند چگونه توجيه ميشود.
يک نکته عجيب در اين ارتباط حمایت پرشور تر مقامات اسلامي که دارای ريشه و تبار آذربايجاني هستند از اين سياست همدستي با اشغالگران ارمني ميباشد. در مورد اينان حتي اگر فاکتور ظلم ستيزي و اعتقاد مذهبي را نيز درنظر نياوريم، بالاخره این مساله را نمیتوانیم نادیده بگیریم که اگر اسرائيل در هزاران فرسنگ فاصله به سرکوب فلسطيني ها و تصرف سرزمين هاي آنها مشغول است, ارمني ها که در بغل گوش اينها به اقدامات مشابه سرگرم اند و مهمتر اينکه اين کار ها را در حق کساني انجام داده و انجام ميدهند که از تبار و تيره خود اينها به حساب ميايند. اگر همدستي مقامات غير آذربايجاني را با تجاوز گران ارمني با این توجیه که "دشمن دشمن من دوست من است" به حساب ضديت هيستريک آنان با ترکها- در رابطه با خصلت شووينيستي اشان- به حساب آوريم آیا توجيه امثال امام جمعه تبریز غير از این است که " دشمن خودم, دشمن هم تبارانم, دشمن هويت ذاتيم و دشمن همزبانانم در حقيقت دوست من است"؟.
درک اين موضوع نیزدشوار است که آن غيرت آذربايجاني که اتفاقا اين جماعت زياد از آن دم ميزنند، قرار است بالاخره در کجا مورد استفاده قرار گیرد. از این هم اگر بگذریم، آن احساس والاي انساني که به شرف موسوم است در کجاي اين قضيه قرار ميگيرد، این که دیگر ربطی به تعصبات قومی و نژادی ندارد!.
در خاتمه ذکر اين نکته ضروري است که این نوشته در آنچه که در مورد رياکاري مقامات جمهوري اسلامي و آخرين آن ها در مورد امام جمعه تبريز بحث میکند در اصل براي خود ما در جنوب ارس است و الا آنجا که مساله به مردم آذربايجان در شمال ارس برميگردد, آنان عليرغم اينکه صدمات زيادي از همکاري نظامي و اقتصادي حکومت اسلامي با اشغالگران ارمني کشيده اند، قطعا بايستي از اينکه جمهوري اسلامي مشابه مورد فلسطين ازرنج آنان به نفع خود سوء استفاده نميکند خوشحال باشند که اگر غير از اين بود شايد اعتبار و آبروي موجود بين المللي آنان ,خیلی وقتها پیش بر باد فنا رفته بود.
ک. اهرابی
آبان 1385
اينکه دولت آذربايجان در منطقه اي که در آن همسايگانش براي نابودي اش دندان تيز کرده و هر لحظه در حال توطئه بر عليه اش هستند چه گونه رواط بين المللي خود را تنظيم ميکند و همچنين اين مساله که دشمنی مقامات جمهوري اسلامي با اسرائيلي ها روي چه اهدافي است و اينکه اساسا اين سياست ها در خدمت منافع فلسطيني ها تمام ميشود و يا نه هيچيک موضوع بحث اين نوشته نيست. در اينجا هدف نشان دادن ريا کاري نهفته در سياست مثلا ضد ستم و ضد صهيونيستي ادعايي جمهوري اسلامي ميباشد.
در اين ترديدي نيست که سياست هاي توسعه طلبي صهيونيسم در سرزمين فلسطين تا چه حد به رنج و شکنج ميليون ها فلسطيني منتج شده و در نتيجه شکي در محکوميت سياستهای ضد انساني اسرائيل بوسیله هر انسان بشر دوست طالب عدالت وجود ندارد. اما مساله اين است که ادعا های جمهوري اسلامي در اينمورد که از همه مجامع و محافل مدافع حقوق بشر نيز پر جوش و خروش تر است اساسا رياکارانه و غیر قابل اعتماد است.
ما آذربايجاني ها که از نزديک وقايع مرتبط با خود را دنبال ميکنيم، طبعا در اولين نظر اين سياست را با محکهای آشنا برای خودمان ميسنجيم. براي اين کار لازم نيست جاي دوري برويم.همين مقايسه سياست اين حکومت در ارتباط با دو دولت ودو سيستم متجاوز و نژاد پرست آشنا برای ما خيلي مسائل را روشن ميکند. ارمنستان و اسرائيل دو نمونه خيلي خوبي در اين رابطه ميباشند.
- اسرائيل و ارمنستان هر دو دولتهايي هستند که به سرزمين هاي متعلق به ديگران تجاوز کرده و هردو هنوز هم اين اراضي را تحت تصرف خود دارند.
- اسرائيل و ارمنستان هردو در جريان تجاوز به سرزمين هاي ديگران قتل عام هاي فجيعی انجام داده اند که نمونه هاي معروفي در اين مورد از تل زعتر در فلسطين تا کلبجر در آذربايجان را ميشود به عنوان مثال آورد.
- اسرائيل و ارمنستان که هر دو از طريق لابي هاي قدرتمند و ثروتمند خود در آمريکا و اروپا شديدا مورد حمايت قدرت هاي غربي هستند، مانع تحقق خواست جهانی در محکومیت اعمال آنان و احقاق حقوق قربانيان اعمالشان شده و میشوند.
موارد زياد ديگري نيز ميشود مطرح کرد که مشابهت اقدامات و عمليات تجاوز گرانه اين ها را نشان ميدهد اما اين چند نمونه اساسی بالا خود به قدر کافي گويا هستند.
اما اين تمام مساله نيست. آنچه که در عمل ارمنستان انجام ميدهد، در مقایسه با سياست ها و اقدامات اسرائيل، با نرم هاي يک دنياي آزاد و مترقي در موارد متعدد بيشتری در تضاد ميباشد. حتي اگر اين سیاست ها را از دید جمهوری اسلامی نيز نگاه کنيم بايستي تضاد شديدتری با ديدگاه هاي خود جمهوري اسلامي نيز داشته باشد. نگاهي به چند نمونه زير مساله را بهتر روشن میکند.
- سياست دولت ارمنستان در مناطق اشغالي آذربايجان بسيار خشن تر از آنچه اسرائيل در فلسطين انجام ميدهد بوده است. اينان اساسا تمام ساکنين اصلي اين مناطق را اخراج کرده و مطلقا غير از ارمني ها کسي را در آنجا نگاه نداشته اند، در حاليکه در مناطق اشغالي فلسطين، در کنار اسکان يهوديان بخش هایي نيز در اختيار فلسطيني ها باقي مانده است.
- اسرائيلي ها در مواجهه با مسائل و معتقدات مذهبي ساکنين مناطق اشغالي و اماکن مقدس آنان با ملاحظه عمل ميکنند. در سرزمين هاي اشغالي فلسطين، اماکن مذهبی و مقدسات مسلمانان و مسيحيان تا حدودي مورد حرمت اسرائيل قرار ميگيرد, در حاليکه در قره باغ اشغالي بنا به گزارشات مستند، حتي قبرستانهای مسلمانان نيزويران شده است.
- اساسا سياست دولت ارمنستان خواه در داخل کشور ارمنستان و خواه در سرزمين هاي اشغالي قره باغ بر يک دست کردن جمعیت اين مناطق و يا به عبارت ديگر پاکسازي قومي – از همه تيره ها – متمرکز ميباشد. قابل توجه است که عليرغم اينکه در همه نقاط دنيا تقريبا بدون استثنا تنوع قومي ساکنين بيش و کم وجود دارد, فقط این کشور ارمنستان است که مسکن تنها ارمني ها به حساب ميايد و در اين رابطه عجيب اينست که عنوان ارمني نیز تا آنجا که به ساکنين اين کشور مربوط ميشود, یک تعبیر استثنايي است. اگر ارمنی ها را از وجه مذهبي آن- به عنوان شاخه گریگوری دین مسیحیت نگاه کنيم، وجه نژادي يا قومي آنرا نیزعینا میببینیم و اگر از وجه نژادي يا قومي به مساله نگاه کنيم، وجه مذهبي آن نیز خود را نشان میدهد. به عبارت ديگر مفهوم ارمني از آنچه که اينک با وجود دولت ارمنستان فهميده ميشود, همساني دو مفهوم مذهبي و قومي/نژادي در ماهيت وجود کشور ارمنستان است. در حاليکه در مقايسه با يهوديان، مفهوم يهود حتي در کشور اسرائيل از ديد مذهبي و نژادي/قومي دو مفهوم جدا هستند، يعني اگر ازبعد مذهبي به يهوديان نگاه کنيم, تنوع جدي در نژاد/قومیت اين ها مثل يهودي سياه پوست, يهودي سفيد پوست, يهودي چيني يا عرب تبار و ديگران، ميتوانيم به بينينم و اگر از وجه نژادي/قومي به آنها نگاه کنيم در ميان آنهايهودي تباراني با معتقداتي غير از دين يهود و حتي يهوديان غير مذهبي متعددي ميبينيم. اين را اگر با آنچه کشور ارمنستان از آن ترکيب شده است مقايسه کنيم البته به نتيجه ديگري ميرسيم که شگفت انگيز مينمايد. ما مفهوم ارمني را در هردو وجه قومي/نژادي ميتوانيم بر هم منطبق به بينيم. ارمني سیاه پوست و يا ارمنی چيني همان قدر به ذهن نا آشنا است که ارمني مسلمان و يا ارمني يهودي.
در ادامه اين مقايسه, يک واقعیت شگفت انگيز ديگري نيز وجود دارد. اگر به جامعه يهوديان در داخل اسرائيل و همچنين در سطح جهاني نگاه کنيم, جنبش هاي ضد سياست هاي دولت اسرائيل به شکل بارز و روشني ديده ميشود. بطور نمونه بخش عمده اي از افرادي که با شجاعت در مقابل اقدامات ضد فسلطيني دولت اسرائيل خواه بصورت مبارزه سياسي, خواه بصورت اقدامات فيزيکي از جمله ايستادگي در مقابل بولدوذر هاي مامور خراب کردن خانه فلسطينيان مي ايستند و نيز آنها که در خارج از کشور در سطح جهاني فعاليت ميکنند خودشان یهودی هستند. در خود آمریکا با وجود بدنام بودن دولت آن به حمایت بی چون وچرا از اسرائیل، کم نیستند شخصیت های یهودی که بر عليه سياست های دولت اسرائيل بخصوص در چند سال اخير در ارتباط با ديوار موسوم به ديوار آپارتايد در سرزمينهاي اشغالي، مبارزه ميکنند. نمونه ديگر که برای مردم در ایران آشنا تر است همان گروه خاصي از يهوديان خيلي متعصبي هستند که از مخالفان جدي دولت اسرائيل به حساب آمده و به کرات نيز به طرفداري از جمهوري اسلامي به ايران مسافرت کرده اند. از اين نمونه اقدامات که یا از زاويه دموکراتيک و انسان دوستي و يا از زاويه تعصبات مذهبي در جامعه يهوديان است البته که ما در مورد ارمنيان نميببينيم و نمیشنویم. اگر کسي از ارمني ها تا کنون پيدا شده واز سياست هاي تجاوز کاري و پاکسازي قومي دولت ارمنستان انتقاد کرده است لابد در خلوت خود بوده است.
با توجه به اين فاکت ها آیا اين سوال بر انگیز نيست که سياست رسمي جمهوري اسلامي در کنار ضديت بنياني با موجوديت اسرائيل که حتي داغ تر از تمايلات کنونی مردم تحت ستم فلسطين است, بطور عجيب و باور نکردني در اتحاد استراتژيک با ارمنستان قرار دارد.؟ اگر ضديت با اسرائیل از وجه مبارزه با خصلت اشغالگري آن توجیه میشود، پس چرا با اشغالگر بيرحم همسايه اين مغازله ها صورت ميگيرد و اگر ضديت با اسرائيل از جنبه مخالفت با وجه تحميلات ديني آنان در سرزمين فلسطين است, پس روابط استراتژيک اقتصادی، سياسي و نظامي که به روابط عاشقانه میماند، با ارمنستانی که به اماکن مقدس و قبرستان هاي مسلمانان نيز رحم نميکند چگونه توجيه ميشود.
يک نکته عجيب در اين ارتباط حمایت پرشور تر مقامات اسلامي که دارای ريشه و تبار آذربايجاني هستند از اين سياست همدستي با اشغالگران ارمني ميباشد. در مورد اينان حتي اگر فاکتور ظلم ستيزي و اعتقاد مذهبي را نيز درنظر نياوريم، بالاخره این مساله را نمیتوانیم نادیده بگیریم که اگر اسرائيل در هزاران فرسنگ فاصله به سرکوب فلسطيني ها و تصرف سرزمين هاي آنها مشغول است, ارمني ها که در بغل گوش اينها به اقدامات مشابه سرگرم اند و مهمتر اينکه اين کار ها را در حق کساني انجام داده و انجام ميدهند که از تبار و تيره خود اينها به حساب ميايند. اگر همدستي مقامات غير آذربايجاني را با تجاوز گران ارمني با این توجیه که "دشمن دشمن من دوست من است" به حساب ضديت هيستريک آنان با ترکها- در رابطه با خصلت شووينيستي اشان- به حساب آوريم آیا توجيه امثال امام جمعه تبریز غير از این است که " دشمن خودم, دشمن هم تبارانم, دشمن هويت ذاتيم و دشمن همزبانانم در حقيقت دوست من است"؟.
درک اين موضوع نیزدشوار است که آن غيرت آذربايجاني که اتفاقا اين جماعت زياد از آن دم ميزنند، قرار است بالاخره در کجا مورد استفاده قرار گیرد. از این هم اگر بگذریم، آن احساس والاي انساني که به شرف موسوم است در کجاي اين قضيه قرار ميگيرد، این که دیگر ربطی به تعصبات قومی و نژادی ندارد!.
در خاتمه ذکر اين نکته ضروري است که این نوشته در آنچه که در مورد رياکاري مقامات جمهوري اسلامي و آخرين آن ها در مورد امام جمعه تبريز بحث میکند در اصل براي خود ما در جنوب ارس است و الا آنجا که مساله به مردم آذربايجان در شمال ارس برميگردد, آنان عليرغم اينکه صدمات زيادي از همکاري نظامي و اقتصادي حکومت اسلامي با اشغالگران ارمني کشيده اند، قطعا بايستي از اينکه جمهوري اسلامي مشابه مورد فلسطين ازرنج آنان به نفع خود سوء استفاده نميکند خوشحال باشند که اگر غير از اين بود شايد اعتبار و آبروي موجود بين المللي آنان ,خیلی وقتها پیش بر باد فنا رفته بود.
ک. اهرابی
آبان 1385
0 Comments:
Post a Comment
<< Home