Monday, November 27, 2006
Thursday, November 16, 2006
مراسم 92 دمین سالگرد ستارخان با شکوه خاصی برگزار شد
مراسم مردمی و ملی ستارخان با شرکت انبوه جوانان و فعالین حرکت ملی آذربایجان بر سر مزار شیخ محمد خیابانی برگزار شد. امسال نیروهای بسیجی با همکاری بعضی از نمایندگان خود فروخته آذربایجان از جمله میر تاج الدینی نماینده تبریز قصد مصادر مراسم ملی سردار ملی را داشتند و دور مزار ایشان دار بست زده بودند و با همکاری صدا و سیما و با تبلیغات بیشتر می خواستند جلو فعالین ملی آذربایجان را بگیرند ولی فعالین ملی آذربایجان با شگرد خاصی مراسم ملی را بر سر مزار شیخ محمد خیابانی انتقال دادند و همه مردم عادی هم با این مراسم پیوستند و مراسم دولتی بایکوت شد.
در این مراسم ابتدا همه حاضران برای شادی روح آزاده شهدا آذربایجان صلاوات فرستادند و فاتحه خوانده شد بعد از زندانیان پیشرو حرکت ملی یکی یکی نامبرده شده و همه تشویق کردند از جمله آقایان اکبر آزاد، عباس لسانی که هر سال در این مراسم شرکت می کردند که امسال به علت زندانی بودن نتوانستند در این مراسم حاظر شوند. بعد حاج آقای عظیمی قدیم سخرانی کردند و گفتند "حکومتی که پشتوانه مردمی خود را از دست بدهد رفتنی است" و همچنین چند نفر از بچه های کوچولو به شعر خوانی پرداختند که حاظران را به وجد آوردند. بعد همه حاظران به همراه حاج آقای عظیمی قدیم و مهندس امانی رو به سوی مزار سردار غریب آذربایجان نهادند همه یک صدا گنجلر ماهنی سی را می خواندند "آذربایجان سن سن منیم ..." که شور حال خاصی داشت و افرادی که در مراسم دولتی نشسته بودند با نگاههای غم آلود جوانان ملی را نگاه می کردند. بعد از فاتحه خوانی از پشت داربستها به سوی درب خروجی شاه عبدالعظیم حرکت کردند. تا پارکینک اتوبوسهای شرکت واحد همه به صورت دسته جمعی حرکت میکردند که حاج عظیمی در جلو همه قرار داشتند. عده ای از ماموران اطلاعات می خواستند ایشان را دستگیر کنند که با مقاومت جوانان روبرو شدند تا ارسال این خبر هنوز نیروهای اطلاعاتی جوانان آذربایجان را در پارکینگ اتوبوسهای شرکت واحد به همراه حاج عظیمی و مهندس امانی به محاصره در آورده اند و قصد دستگیری حاج عظیمی و مهندس امانی را دارند. خبر ها ادامه خواهد داشت
حاشیه:
صدها دوبین عکاسی و فبلمبرداری این مراسم را فیلمبرداری می کردند.
حضور نیروهای اطلاعاتی بیش از سالهای قبل بود
جمعیت حاظر در این مراسم بیش از 2000 هزار نفر تخمین زده می شود.
پلاکارد ها و پارچه نوشته هائی با مضمون اهداف حرکت ملی و مطالبات ملت آذربایجان به همراه تصاویری جالب از سردار غریب آذربایجان در دست اکثر افراد مشاهده می شد. مانند صدا و سیما = فارس یا اولدو واردیر دوندور یوخدور یا یا آزادلیق یا اولوم.
تمامی فعالین ملی به صورت مدنی و بدون خشونت با ماموران اطلاعاتی برخورد می کردند.
مراسم دولتی ستارخان با عدم استقبال مردم روبرو شد.
مراسم ملی ستارخان که هر سال توسط نیروهای ملی آذربایجان بر گزار می شودامسال دولت می خواست با تبلبغات راسانه ای این مراسم را مصادره کند که با عدم استقلال مردم روبرو شدند. تلویزیون جمهوری اسلامی که در اخبار شب قبل هم این مراسم را به صورت اطلاعیه پخش کرده بود ولی نتوانست بیش از بیست نفر را برای مراسم دولتی جمع کند مراسم ملی که در کنار این مراسم بر سر مزار شیخ محمد خیابانی از طرف نیروهای ملی آذربایجان برگزار می شد باعث شد مردم مراسم دولتی را بایکوت کنند و همه به سوی مراسم ملی رو بیاورند.
در مراسم دولتی میرتاج الدینی به جای سخن گفتن از ظلمهائی که در حق سردار غریب آذربایجان روا داشته شده است حتی بعضی از روزنامه های فارسی بر ایشان توهین کردهاند از جمله روزنامه شرق که سردار را راهزن نامیده بود آقای میر تاج الدینی درباره فضائل امام صادق صحبت کردند و همچنین مداحان اهل بیت هم گریزی به صحرا کربلا زدند که با عث خنده بسیاری از افراد شده بودند. این مراسم باعث بی آبروئی نماینده گان خود فروخته آذربایجان و تلویزیون جمهوری اسلامی شد.
مراسم ستارخان نشان داد که حرکت ملی آذربایجان برگشت ناپذیر است
حضور هزاران نفر از دانشجویان و جوانان آذربایجان به همراه خانواده های خود که از اقصا نقاط آذربایجان با تحمل شداید زیاد خود را بر سر مزار سردار غریب آذربایجان رسانده بودند نشان داد که حرکت ملی آذربایجان برگشت ناپذیر است حکومت فارسگرای تهران باید واقعیت حرکت ملی را باید بپذیرد و صحنه سیاسی آذربایجان را به حرکت ملی آذربایجان واگذار کند این جبر تاریخ است.
همه جوانانی که از مغان شهر، خوی، سولدوز، قوشاچای، همدان، زنجان، اردبیل... خود را به این مراسم رسانده بودند با شور حال خاصی که دشمنان آذربایجان را مایوس می کند هم قسم بودند که تا انتهای مبارزه ملی به همراه ملت خود به مبارزه با آپارتاید ادامه خواهند داد.
حاظران در مراسم ستارخان خواستار رسمی شدن زبان ترکی در ایران شدند
همه حاظران و جوانان حرکت ملی آذربایجان در مراسم 92 دومین سالگرد ستارخان با صدای بلند شعار خرداد ما ملت آذربایجان را سر دادند و گفتند"تورکی دیلینده مدرسه مدرسه" یا "منیم دیلیم اولن دئیل فارس دیلینه دونن دئیل". این شعار به کابوس پان آریانیستهاو فاشیسم فارس تبدیل شده است
احتمال دستگیر حاج عظیمی و مهندس امانی در مراسم ستارخان
بعد از تمام شدن مراسم نیروهای اطلاعاتی بر روی حاج عظیمی و مهندس امانی زوم کرده بودند که احتمال دستگیری آنها تا لحظه ارسال این خبر قوت گرفته است.
*****************************
درگيري در مراسم بزرگداشت ستارخان و بازداشت 9 نفر
ادوارنيوز : مراسم بزرگداشت ستارخان (سردار ملي) كه عصر امروز و در كنار مزار او برگزار شد به صحنه درگيري ميان تجمع كنندگان و نيروهاي امنيتي تبديل شد .
به گزارش خبرنگار ادوارنيوز، پيش از برگزاري مراسم در شهرري و در كنار مقبره حضرت عبدالعظيم نيروهاي امنيتي با برپايي مراسم نوحه خواني و پهن كردن فرش بر روي قبر ستارخان ، مانع از برگزاري مراسم توسط فعالان قومي ترك زبان شدند كه در نهايت به درگيري ميان تجمع كنندگان و نيروهاي لباس شخصي انجاميد .
اين گزارش مي افزايد ، در جريان اين درگيري ها حجهالسلام عظيمي (يكي ازسخنرانان) و هشت تن ديگر از فعالان ترك زبان بازداشت شدند.
تجمع كنندگان همچنين در پايان از محل قبر ستارخان تا ايستگاه مترو شهر ري اقدام به راهپيمايي آرام و مسالمت آميز كردند و ضمن گراميداشت ياد سردار ملي، بر حقوق فرهنگي و شهروندي خود تاكيد كردند .
*******************
روحانی عالیقدر حجت الاسلام عظیمی قدیم بازداشت شد
شركت كنندگان در مراسم بزرگداشت ستارخان بر رسميت زبان تركي و متوقف شدن برخوردهاي امنيتي در آذربايجان تاكيد كردند.
بر اساس خبر دریافتی از محل برگزاری مراسم سالگرد شهادت سردار ملی ستارخان هزاران تن از فعالان حرکت ملی آدربایجان و شهروندان ترک بدنبال مراسم سخنرانی و شعرخوانی با قرائت قطعنامه ای خواستار احقاق حقوق مسلم ترکها در كشور شدند.در این قطعنامه ضمن اعتراض به ادامه تضییع حقوق ترکها در ایران و اعمال سرکوب و برخوردهای امنیتی در آذربایجان بر رسمیت زبان ترکی تاکید شد.
شرکت کنندگان در ادامه با ذکر فاتحه و نثار گل بر مزار شیخ محمد خیابانی در حالي كه پوسترهايي از فعالان زنداني حركت ملي آذربايجان در دست داشتند به سمت مزار ستارخان حرکت کردند.در این هنگام ۳-۴ نفر بیشر از مدعوین دولت بر مزار آن بزرگوار باقي نمانده بودند.حاضران بر مزار سردار شهید، ضمن قرائت فاتحه آنجا را گلباران کرده و بر ادامه راه دلاوران ترک قسم یاد کردند.
آخرين خبر دريافتي در لحظه گزارش خبر حاكي از بازداشت حجة الاسلام عظيمي قديم سخنران اصلي اين مراسم است.همراهان وي گفته اند زماني كه جمعيت متفرق شدند و ما قصد حركت به سوي قم را داشتيم چند مامور او را دستگير كرده و با خود بردند.
******************************
Wednesday, November 15, 2006
اسرائیل، ارمنستان و امام جمعه تبریز
اينکه دولت آذربايجان در منطقه اي که در آن همسايگانش براي نابودي اش دندان تيز کرده و هر لحظه در حال توطئه بر عليه اش هستند چه گونه رواط بين المللي خود را تنظيم ميکند و همچنين اين مساله که دشمنی مقامات جمهوري اسلامي با اسرائيلي ها روي چه اهدافي است و اينکه اساسا اين سياست ها در خدمت منافع فلسطيني ها تمام ميشود و يا نه هيچيک موضوع بحث اين نوشته نيست. در اينجا هدف نشان دادن ريا کاري نهفته در سياست مثلا ضد ستم و ضد صهيونيستي ادعايي جمهوري اسلامي ميباشد.
در اين ترديدي نيست که سياست هاي توسعه طلبي صهيونيسم در سرزمين فلسطين تا چه حد به رنج و شکنج ميليون ها فلسطيني منتج شده و در نتيجه شکي در محکوميت سياستهای ضد انساني اسرائيل بوسیله هر انسان بشر دوست طالب عدالت وجود ندارد. اما مساله اين است که ادعا های جمهوري اسلامي در اينمورد که از همه مجامع و محافل مدافع حقوق بشر نيز پر جوش و خروش تر است اساسا رياکارانه و غیر قابل اعتماد است.
ما آذربايجاني ها که از نزديک وقايع مرتبط با خود را دنبال ميکنيم، طبعا در اولين نظر اين سياست را با محکهای آشنا برای خودمان ميسنجيم. براي اين کار لازم نيست جاي دوري برويم.همين مقايسه سياست اين حکومت در ارتباط با دو دولت ودو سيستم متجاوز و نژاد پرست آشنا برای ما خيلي مسائل را روشن ميکند. ارمنستان و اسرائيل دو نمونه خيلي خوبي در اين رابطه ميباشند.
- اسرائيل و ارمنستان هر دو دولتهايي هستند که به سرزمين هاي متعلق به ديگران تجاوز کرده و هردو هنوز هم اين اراضي را تحت تصرف خود دارند.
- اسرائيل و ارمنستان هردو در جريان تجاوز به سرزمين هاي ديگران قتل عام هاي فجيعی انجام داده اند که نمونه هاي معروفي در اين مورد از تل زعتر در فلسطين تا کلبجر در آذربايجان را ميشود به عنوان مثال آورد.
- اسرائيل و ارمنستان که هر دو از طريق لابي هاي قدرتمند و ثروتمند خود در آمريکا و اروپا شديدا مورد حمايت قدرت هاي غربي هستند، مانع تحقق خواست جهانی در محکومیت اعمال آنان و احقاق حقوق قربانيان اعمالشان شده و میشوند.
موارد زياد ديگري نيز ميشود مطرح کرد که مشابهت اقدامات و عمليات تجاوز گرانه اين ها را نشان ميدهد اما اين چند نمونه اساسی بالا خود به قدر کافي گويا هستند.
اما اين تمام مساله نيست. آنچه که در عمل ارمنستان انجام ميدهد، در مقایسه با سياست ها و اقدامات اسرائيل، با نرم هاي يک دنياي آزاد و مترقي در موارد متعدد بيشتری در تضاد ميباشد. حتي اگر اين سیاست ها را از دید جمهوری اسلامی نيز نگاه کنيم بايستي تضاد شديدتری با ديدگاه هاي خود جمهوري اسلامي نيز داشته باشد. نگاهي به چند نمونه زير مساله را بهتر روشن میکند.
- سياست دولت ارمنستان در مناطق اشغالي آذربايجان بسيار خشن تر از آنچه اسرائيل در فلسطين انجام ميدهد بوده است. اينان اساسا تمام ساکنين اصلي اين مناطق را اخراج کرده و مطلقا غير از ارمني ها کسي را در آنجا نگاه نداشته اند، در حاليکه در مناطق اشغالي فلسطين، در کنار اسکان يهوديان بخش هایي نيز در اختيار فلسطيني ها باقي مانده است.
- اسرائيلي ها در مواجهه با مسائل و معتقدات مذهبي ساکنين مناطق اشغالي و اماکن مقدس آنان با ملاحظه عمل ميکنند. در سرزمين هاي اشغالي فلسطين، اماکن مذهبی و مقدسات مسلمانان و مسيحيان تا حدودي مورد حرمت اسرائيل قرار ميگيرد, در حاليکه در قره باغ اشغالي بنا به گزارشات مستند، حتي قبرستانهای مسلمانان نيزويران شده است.
- اساسا سياست دولت ارمنستان خواه در داخل کشور ارمنستان و خواه در سرزمين هاي اشغالي قره باغ بر يک دست کردن جمعیت اين مناطق و يا به عبارت ديگر پاکسازي قومي – از همه تيره ها – متمرکز ميباشد. قابل توجه است که عليرغم اينکه در همه نقاط دنيا تقريبا بدون استثنا تنوع قومي ساکنين بيش و کم وجود دارد, فقط این کشور ارمنستان است که مسکن تنها ارمني ها به حساب ميايد و در اين رابطه عجيب اينست که عنوان ارمني نیز تا آنجا که به ساکنين اين کشور مربوط ميشود, یک تعبیر استثنايي است. اگر ارمنی ها را از وجه مذهبي آن- به عنوان شاخه گریگوری دین مسیحیت نگاه کنيم، وجه نژادي يا قومي آنرا نیزعینا میببینیم و اگر از وجه نژادي يا قومي به مساله نگاه کنيم، وجه مذهبي آن نیز خود را نشان میدهد. به عبارت ديگر مفهوم ارمني از آنچه که اينک با وجود دولت ارمنستان فهميده ميشود, همساني دو مفهوم مذهبي و قومي/نژادي در ماهيت وجود کشور ارمنستان است. در حاليکه در مقايسه با يهوديان، مفهوم يهود حتي در کشور اسرائيل از ديد مذهبي و نژادي/قومي دو مفهوم جدا هستند، يعني اگر ازبعد مذهبي به يهوديان نگاه کنيم, تنوع جدي در نژاد/قومیت اين ها مثل يهودي سياه پوست, يهودي سفيد پوست, يهودي چيني يا عرب تبار و ديگران، ميتوانيم به بينينم و اگر از وجه نژادي/قومي به آنها نگاه کنيم در ميان آنهايهودي تباراني با معتقداتي غير از دين يهود و حتي يهوديان غير مذهبي متعددي ميبينيم. اين را اگر با آنچه کشور ارمنستان از آن ترکيب شده است مقايسه کنيم البته به نتيجه ديگري ميرسيم که شگفت انگيز مينمايد. ما مفهوم ارمني را در هردو وجه قومي/نژادي ميتوانيم بر هم منطبق به بينيم. ارمني سیاه پوست و يا ارمنی چيني همان قدر به ذهن نا آشنا است که ارمني مسلمان و يا ارمني يهودي.
در ادامه اين مقايسه, يک واقعیت شگفت انگيز ديگري نيز وجود دارد. اگر به جامعه يهوديان در داخل اسرائيل و همچنين در سطح جهاني نگاه کنيم, جنبش هاي ضد سياست هاي دولت اسرائيل به شکل بارز و روشني ديده ميشود. بطور نمونه بخش عمده اي از افرادي که با شجاعت در مقابل اقدامات ضد فسلطيني دولت اسرائيل خواه بصورت مبارزه سياسي, خواه بصورت اقدامات فيزيکي از جمله ايستادگي در مقابل بولدوذر هاي مامور خراب کردن خانه فلسطينيان مي ايستند و نيز آنها که در خارج از کشور در سطح جهاني فعاليت ميکنند خودشان یهودی هستند. در خود آمریکا با وجود بدنام بودن دولت آن به حمایت بی چون وچرا از اسرائیل، کم نیستند شخصیت های یهودی که بر عليه سياست های دولت اسرائيل بخصوص در چند سال اخير در ارتباط با ديوار موسوم به ديوار آپارتايد در سرزمينهاي اشغالي، مبارزه ميکنند. نمونه ديگر که برای مردم در ایران آشنا تر است همان گروه خاصي از يهوديان خيلي متعصبي هستند که از مخالفان جدي دولت اسرائيل به حساب آمده و به کرات نيز به طرفداري از جمهوري اسلامي به ايران مسافرت کرده اند. از اين نمونه اقدامات که یا از زاويه دموکراتيک و انسان دوستي و يا از زاويه تعصبات مذهبي در جامعه يهوديان است البته که ما در مورد ارمنيان نميببينيم و نمیشنویم. اگر کسي از ارمني ها تا کنون پيدا شده واز سياست هاي تجاوز کاري و پاکسازي قومي دولت ارمنستان انتقاد کرده است لابد در خلوت خود بوده است.
با توجه به اين فاکت ها آیا اين سوال بر انگیز نيست که سياست رسمي جمهوري اسلامي در کنار ضديت بنياني با موجوديت اسرائيل که حتي داغ تر از تمايلات کنونی مردم تحت ستم فلسطين است, بطور عجيب و باور نکردني در اتحاد استراتژيک با ارمنستان قرار دارد.؟ اگر ضديت با اسرائیل از وجه مبارزه با خصلت اشغالگري آن توجیه میشود، پس چرا با اشغالگر بيرحم همسايه اين مغازله ها صورت ميگيرد و اگر ضديت با اسرائيل از جنبه مخالفت با وجه تحميلات ديني آنان در سرزمين فلسطين است, پس روابط استراتژيک اقتصادی، سياسي و نظامي که به روابط عاشقانه میماند، با ارمنستانی که به اماکن مقدس و قبرستان هاي مسلمانان نيز رحم نميکند چگونه توجيه ميشود.
يک نکته عجيب در اين ارتباط حمایت پرشور تر مقامات اسلامي که دارای ريشه و تبار آذربايجاني هستند از اين سياست همدستي با اشغالگران ارمني ميباشد. در مورد اينان حتي اگر فاکتور ظلم ستيزي و اعتقاد مذهبي را نيز درنظر نياوريم، بالاخره این مساله را نمیتوانیم نادیده بگیریم که اگر اسرائيل در هزاران فرسنگ فاصله به سرکوب فلسطيني ها و تصرف سرزمين هاي آنها مشغول است, ارمني ها که در بغل گوش اينها به اقدامات مشابه سرگرم اند و مهمتر اينکه اين کار ها را در حق کساني انجام داده و انجام ميدهند که از تبار و تيره خود اينها به حساب ميايند. اگر همدستي مقامات غير آذربايجاني را با تجاوز گران ارمني با این توجیه که "دشمن دشمن من دوست من است" به حساب ضديت هيستريک آنان با ترکها- در رابطه با خصلت شووينيستي اشان- به حساب آوريم آیا توجيه امثال امام جمعه تبریز غير از این است که " دشمن خودم, دشمن هم تبارانم, دشمن هويت ذاتيم و دشمن همزبانانم در حقيقت دوست من است"؟.
درک اين موضوع نیزدشوار است که آن غيرت آذربايجاني که اتفاقا اين جماعت زياد از آن دم ميزنند، قرار است بالاخره در کجا مورد استفاده قرار گیرد. از این هم اگر بگذریم، آن احساس والاي انساني که به شرف موسوم است در کجاي اين قضيه قرار ميگيرد، این که دیگر ربطی به تعصبات قومی و نژادی ندارد!.
در خاتمه ذکر اين نکته ضروري است که این نوشته در آنچه که در مورد رياکاري مقامات جمهوري اسلامي و آخرين آن ها در مورد امام جمعه تبريز بحث میکند در اصل براي خود ما در جنوب ارس است و الا آنجا که مساله به مردم آذربايجان در شمال ارس برميگردد, آنان عليرغم اينکه صدمات زيادي از همکاري نظامي و اقتصادي حکومت اسلامي با اشغالگران ارمني کشيده اند، قطعا بايستي از اينکه جمهوري اسلامي مشابه مورد فلسطين ازرنج آنان به نفع خود سوء استفاده نميکند خوشحال باشند که اگر غير از اين بود شايد اعتبار و آبروي موجود بين المللي آنان ,خیلی وقتها پیش بر باد فنا رفته بود.
ک. اهرابی
آبان 1385
كركوك، جرقهاي براي جنگ داخلي
اعتماد ملی : كركوك، شهر شمالي عراق كه منابع نفتي آن بسيار غني است، ميتواند خطرناكترين نقطه براي آينده عراق باشد ولي رسانههاي جهان توجه كمي به اين موضوع نشان دادهاند. از ديرباز بزرگترين گروههاي قومي عراق يعني تركمنها، عربها و كردها در اين شهر سكونت داشتهاند. هويت اين شهر مدتها است مورد بحث و اختلاف اين سه گروه بوده است و هر يك از اين گروهها ادعاي مالكيت پنج هزار ساله اين شهر مهم را داشتهاند. از آنجايي كه كركوك مركز صنايع نفت عراق است، كردها آن را ناحيهاي بسيار مهم و حياتي براي دولت <كردستان مستقل> كه سالها انتظارش را ميكشيدهاند، به شمار ميآورند.
حمله به صنايع زيربنايي كركوك از زمان تهاجم تحت رهبري آمريكا به عراق تاكنون ادامه داشته است. توجه و ادعاي مالكيت نسبت بهاين شهر پس از تهاجم به عراق بيشتر شده است. دو حزب عمده سياسي كرد كه رهبري سياسي آنها را مسعود بارزاني، رهبرناحيه كردستان عراق و جلال طالباني رئيسجمهور عراق به عهده دارند، قدرتهاي اصلي در اين شهر هستند كه اكنون خواست آنها براي الحاق اين شهر به حكومتي كه در نظر دارند در كردستان تشكيل دهند، آشكار شده است.
براي تعيين سرنوشت اين شهر قرار است در اواخر سال 2007 يك همهپرسي انجام شود ولي عربها و تركمنها ميگويند كردها قدرت سياسي جديد خود و پشتيباني آمريكا را براي نفوذ در نتيجه رفراندوم به كار خواهند گرفت. اين شرايط، گروههاي غيركرد را به خشم آورده و شهر را دچار جنگي بيامان كرده است. در ماه گذشته با تخريب يك مقبره مربوط به خانواده طالباني، شدت حملهها به هدفهاي كردي به اوج خود رسيد. در همان روز يك اتومبيل بمبگذاري شده هم نزديك اتحاديه ميهني كرد (مربوط به طالباني) در كركوك منفجر شد.
نجاتي قلاجي دبير كل كميته دفاع از حقوق تركمنها - كه مقر آن در لندن است- نگراني شديد خود را در مورد بدترشدن شرايط در كركوك ابراز داشت و گفت كردها به آهستگي ولي با اطمينان در حال اشغال كركوكند. همه امكانات اكنون براي آنها فراهم است: شغل، امتياز و قدرت. قلاجي كردها را متهم كرد كه همان تجربههاي صدام را دنبال ميكنند. او ميگويد صدام ميخواست كردستان را عربي كند و اقليت كرد را به صورت فرقهاي از اعراب در آورد. كردها اكنون با فراري دادن مردم غير كرد و آوردن دهها هزار كرد به داخل كركوك، همان خط مشي را در جهت كردي كردن كركوك دنبال ميكنند. او ميگويد: من فكر نميكنم نيازي به رفراندوم باشد زيرا با كاري كه دارند انجام ميدهند نتيجه به طور قطع و صددرصد به نفع الحاق كركوك به كردستان خواهد بود.
سيل ورود كردها به كركوك
احزاب كرد ميگويند، كردهايي كه از سال 2003 به كركوك سرازير شدهاند و بسياري از آنها اكنون زندگي مرارتباري دارند، همانهايي هستند كه به وسيله صدام از اين شهر بيرون رانده شدهاند اما تركمنها ميگويند صدام بيش از 500 خانواده را از كركوك بيرون نبرده است و هدف صدام هم اين بود كه مانع از كمك آنها به شورشيان شود. قلاجي ميگويد مايلم اين موضوع را در اينجا مطرح كنم كه همه ميدانيم كردهايي كه به وسيله صدام اخراج شدند، پس از تهاجم به عراق بازگشتند و خانههاي خود را با زور پس گرفتند. پس آن دهها هزار كردي كه در استاديومها و ساختمانهاي سابقاً دولتي ميخوابند، اگر واقعاً همانهايي هستند كه به وسيله صدام از كركوك بيرون رانده شدهاند، خانههايشان كجاست؟ چرا آنها در كركوك چيزي را مالك نيستند، حتي هويت قديمي خود را؟
گروههاي غيركرد در كركوك طرح همهپرسي كردها را رد ميكنند و ميگويند اين امر فقط تلاش ديگري است براي تجزيه عراق. آنها اخطار كردهاند كه در برابر اجراي اين طرح مقاومت خواهند كرد.
اعلاميههايي در كركوك پخش شده است كه هشدار ميدهند كسي به ارتش و نيروهاي امنيتي نپيوندد. اين بيانيهها اصرار دارند آنهايي كه در ارتش و نيروهاي امنيتي داراي شغلهايي هستند شغل خود را ترك كنند وگرنه كشته خواهند شد. افسران پليس و ارتش از حملههاي بيشمار ماه گذشته بسيار به زحمت افتادهاند. يك فعال سياسي عرب در كركوك كه مايل بود به نام ابوعدنان ناميده شود، اظهار داشت كه گروه او با تركمنها همكاري نزديك دارد تا از ربودن كركوك جلوگيري كنند. كردها هرگز در كركوك اكثريت نداشتهاند و اين شهر هرگز شهري كردنشين نبوده است. آنها هميشه با ما (عربها) و برادران تركمن ما كه همواره نيم يا دوسوم جمعيت شهر را تشكيل ميدادهاند، منافع مشترك و همكاري داشتهاند. ما نبايد فراموش كنيم كه كركوك يك عراق كوچك است كه همان اختلافهاي ساير نقاط كشور در آن بروز كرده است. هيچ حزبي نبايد اين اختلافها را مورد سوءاستفاده قرار دهد. كركوك يك شهر عراقي است. او ادامه ميدهد كه من مايلم اعلام كنم كه در برابر اين رفراندوم به شدت مقاومت خواهد شد. ما هر كاري ميكنيم تا از به سرقت رفتن كركوك ممانعت كنيم. جوست هيلترمن مدير گروه تحقيقات درباره بحرانهاي خاورميانه در اين مورد گفت: براي كردها اين ضربالاجل (براي رفراندوم) ميتواند يك تله خود ساخته باشد، چون رهبران كرد اكنون با افزودن بر توقعات مردم كرد مجبورند تا پايان 2007 به قول خود عمل كنند وگرنه با خشم عمومي (بين كردها) روبهرو خواهند شد.
اين گروه در ماه گذشته گزارشي منتشر كرد و خواستار يك فعاليت بينالمللي براي نجات كركوك از تبديل شدن به صحنه يك جنگ فجيع داخلي شد.
در سال 1991، پس از عقبنشيني بينظم و درهم برهم ارتش عراق از كويت، شورشيان كرد كركوك را به تصرف خود درآوردند كه مدتي كوتاه در عراق باعث خلا در قدرت شد. در اين فاصله كردهاي مسلح كشتار سازمانيافتهاي را عليه ساكنان عرب و تركمن كركوك به راه انداختند. سربازان گارد جمهوري عراق اندكي بعد اين شهر را از شورشيان كرد بازپس گرفتند.
Sunday, November 12, 2006
قابله مرگ
ما در اينجا اجمالا سرنوشت کودک متولد شده در يک خانواده غيرفارس(ترک) را دنبال مي کنيم. خانواده او پس از تولد کودک شادمانند و خدا را شکرگزار، او دوران کودکي تا 7 سالگي را در خانه سپري مي کند با آداب و و رسوم ترکي و با زبان ترکي آشنا مي شود شبها با قصه ها و داستانهاي ترکي به خواب رفته و روزهايشان را با بازي هاي محلي به شب مي رساند کودک معصوم غافل از اينکه چه سرنوشتي در انتظارش است. روز اول که وارد مدرسه ميشود با يک زبان بيگانه مواجه مي شود که همراه با تحصيل بايد آن را ياد بگيره که در افت تحصيلي او اثرگذار است( البته شايد همين سختي ها باعث شده که امروزه بعضيها براي اينکه کودکانشان به مشکلاتي که خود دچار بوده اند مواجه نشوند از آغاز به کودک فارسي ياد مي گيرد شايد اين راهکار در کوتاه مدت به نفع کودک باشد و از تبعيضاتي که بر عليه يک کودک غير فارس روا مي شود رها شود ولي در واقع اين پدر و مادر کودک خود را وارد به خودباختگي مي کنند راهي آسان ولي مخرب را انتخاب کرده اند.)
او مجبور است برنامه هاي تلويزيون که از بودجه بيت المال ولي فقط به يک زبان (به اصطلاح رسمي) پخش مي شود را تماشا کند، رسانه هايي که در آغاز علاوه بر اينکه از فرهنگ او آداب و رسوم هيچ خبري نيست به آن توهين نيز مي شود.
اين کودک در کتاب هاي مدرسه اش و تکاليف شب اش بايد شعرهاي و نوشته هاي شاعران و نويسندگان تاجيکي، افغاني و فارسي و... را بخواند در حالي که از اشعار شهريار، از داستان کور اوغلو، دده قورقود، قاچاق نبی، نسیمی، حکیم هیدجی و .... خبري نيست. (قابل توجه که مجموعه حيدرباباي شهريار به 90 زبان زنده دنيا ترجمه شده و در مدارس 12 کشور جهان تدريس مي شود ولي کودک ايراني با وجود اينکه در کشور شهريار در عصر شهريار زندگي مي کند هيچ شناختي از او ندارد) او با همه اين سختي ها و مشقتها دوران مدرسه را پشت سر مي گذارد و وارد دانشگاه مي شود او در ارتباط با دانشجويان متوجه ميشود سرگرمي دانشجويان فارس جک گفتن و توهين به اوست( راستي تا حالا فکر کرده ايد که چرا در ايران بر عليه همه قوميتها به جز فارسها جوک ميسازند) دانشجوهاي ديگر زبان انگليسي ياد مي گيرند ولي هنوز از اينکه سر کلاس صحبت کند ترس دارد و هنوز هم نمي تواند يک جمله فارسي را تا آخر به پايان برساند او با همه اين تضادها و تناقضها که مواجه ميشود يک لحظه به خودش مي ياد و با خود ميگويد چرا من نبايد به زبان خودم درس بخوانم، اگر اينطور است مگر زبان رسمي دنيا انگليسي نيست پس هيچ کشوري نبايد زبان خودش را آموزش ببيند؟ اگر قراراست به من زبان بيگانه تحميل شود لااقل زباني باشه که کاربرد داشته باشد همه اين سوالات در ذهن او بي پاسخ مي ماند به قانون اساسي که پدران و برادرانش براي حفظ و صيانت از آن از جان خويش گذشتند رجوع مي کند اصول 15 و 19 و... را مي بيند که از قوميتها و همه انسانها حمايت شده و به همه انسانها به ديده انسان نگاه مي کند نه يه ترکه و يه لره و... (هيچ تفکر و منطقي نميتواند قبول کند که به فرزندانش بياموزد که به انسانها به ديده تحقير و شخصيت جوکهايشان نگاه کنند) و به اين فکر مي افتد که حقوق خود را مطالبه کند او به جرم تجزيه طلبي و تشويش اذهان عمومي و ساير اتهامات کليشه اي ديگر در گوشه زندان همراه با اراذل و اوباش جامعه نگه داشته ميشود شروع آن کودک بيگناه به جايي ميرسد که يا بايد فرهنگ و انسانيت خود را به نان فروخته و بر هويت و پدر و مادر و ادبيات و تاريخش پشت کرده و ندامت نامه بنويسه و يا اينکه بقيه عمر خود را پشت ميله هاي آهني نظاره گر عدالت!!! باشد او کدام راه را انتخاب خواهد کرد؟ به گفته اکبر اعلمي نماينده تبريز:"وقتي که اقوام مختلف از جمله قوم بزرگ ترک و آذربايجانيان غيور که اکنون بخش اعظم و تفکيک ناپذير ايران را تشکيل ميدهند چندين دهه به دلايل واهي نه تنها از امکان تظاهر کامل ويژگيها و مظاهر هويت قومي خود به شرحي که در قانون اساسي بيان گرديده برخوردار نمي شود با کوچکترين جرقه اي به حريقي مبدل و آتش عظيمي را به پا مي کند در اين صورت بايد کساني را مقصر دانست که بذر نفاق آپارتايد و تبعيض را پاشيده اند و اکنون طوفان درو مي کنند." وقتي ملتي اراده کند همچون آب رواني است که هيچ مانعي نمي تواند جلوي اورا بگيرد و اگر از يک راه مسيرش بسته شود از راه ديگر به مقصد خود خواهد رسيد، خرده فرهنگ و آذري ناميدن و تجزيه طلب خواندن، در محروميت و فقر نگه داشتن، قطع بودجه تنها تشکل رسمي دانشجويي آذربايجان و... نمي تواند جلوي اراده ملت را بگيرد، در حالي که از بودجه ايران و بيت المال هيچ ريالي براي فرهنگ و ادب ترکي هزينه نميشود و از اين پولها که حق يکايک ايرانيان است براي کودکان افغانستاني کتاب چاپ مي کنند نه فقط در تاجيکستان بلکه در کشورهای مختلف فرهنگستان ادب پارسي مي زنند و... . ملت راه خود را انتخاب کرده است هر انسان مسلمان ترک هر روز يک تومان براي حراست از فرهنگ و آموزش زبانش خواهد پرداخت و هيچ تفکر شئونيستي نمي تواند مردم را از راهشان منحرف سازد و اگر اين فرهنگ در ميان همه ترکان ايران فراگير شود روزانه بيش از سي ميليون تومان در راه سازندگي در مناطق ترک نشين و آموزش زبان ترکي هزينه خواهد شد و حال با توجه به همه اين شرايط هر کودک غير فارسي که در ايران به دنيا مي آيد اگر قرار است هويت و فرهنگش نابود شود مسئولين فرهنگي وعاملان اين جنايت در واقع قابله مرگ انسانهاي بيگناهي هستند که تنها به جرم اينکه به زبان رسمي کشور به دنيا نيامده اند محکوم به مرگ اند .( در بسياري از کشورهاي کثيرالمله چندين زبان به عنوان زبان رسمي وجود دارد تا از مشکلات قوميتي رها شود و متحد و همصدا در راه سازندگي کشورشان بکوشند.)
دومان
هراس مدعیان روشنفکری فارس از طرح مطالبات ملی در مجامع جهانی و بین المللی
اپوزسیون فارس و مدعیان روشنفکری آنها بجای تمکین در مقابل این خواسته های دمکراتیک و انسانی ملل تحت ستم ایران همانند روشهای پیشین و منسوخ خود فعالین ملی را به عنوان خائنین و عوامل قدرتهای جهانی معرفی نمودند. در این بین شاید اظهار نظر محسن سازگارا که سرنوشت فروپاشی و یا اتحاد ملل ایران در قالب فدرالیسم را منوط به صندوقهای رای می داند قابل تعمق باشد.
اخیرا فردی به اسم دکتر مهرداد پاینده با مقاله ای تحت "عنوان بالکانیزه کردن ایران راهحل مشکل نیست! " در سایت اخبار روز(http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=6560 ) ترس و نگرانی عمیق خود را از اوج گرفتن مطالبات ملی در آذربایجان جنوبی برملا ساخته است. نویسنده محترم در قسمتی از مقاله خود می نویسد:
متأسفانه یکی از نتایج تعمق و بازنگری در طرح حمله نظامی به ایران با احتساب زیانهای بالای آن، مطرح شدن استراتژی دیگری ـ دامن زدن به مسائل قومی ـ در ایران است. یعنی تلاش در استفاده ابزاری از گروههای قومگرا منسوب به اقوام ایرانی است که در برخی از مناطق کشور اکثریت جمعیت را به نسبت دیگر ایرانیان، به خود اختصاص می دهند. به عنوان نمونه اقدام به تحریک و بسیج برخی از دستجات آذربایجانی حول محور «ستمی» که توسط «فارسها» طی «دهه ها» به آذربایجانیای کشور رواداشته شده و همچنین تبلیغ و تحریک آنها بر گرد خواست نزدیکی به «جمهوری آذربایجان» در شمال ایران در میان این دسته ها. هدف از چنین طرحهائی از یک سو تضعیف ایران از درون از طریق ایجاد و افزایش درگیریهای دولت مرکزی و از سوی دیگر زمینه سازی برای تجزیه ایران به شیوه ایجاد تحریک و اغتشاش در مناطق حاشیه ای کشور، تلاش برای کشیدن مرزهای جغرافیائی جدید بر اساس قومیت ها، نامیدن برخی از استانهای ایران نظیر آذربایجان یا ترکمن صحرا با عنوان «آذربایجان جنوبی» یا «ترکمنستان جنوبی» (ترکیبی از نام این استانها و اسم کشورهای همسایه ایران) و به موازات چنین طرحها و اقداماتی، پراکندن تبلیغاتی نظیر وجود «شوونیسم فارسها» می باشد، آن هم پس از بیش از سه هزار سال زندگی مسالمت آمیز مردم و اقوام مختلف این کشور با هم!
ظاهرا صبر و تمکین بیش از حد ملت آذربایجان در طول سالیان گذشته موجب سو تفاهم آقایان شده است. ملت آذربایجان تا پیش از نزدیک به صد سال گذشته اکثریت مواقع در ایران حکمروائی داشته و هیچ گاه زبانهای غیر تورکی را غیر رسمی ننموده است. در زمان حکومت خاندان تورک اثری از ستم ملی بر فارسها و غیر فارسها در ایران نبوده است. اما از صد سال به این سو با قدرت گرفتن شونیسم فارس در ایران زبان تورکی غیر رسمی و غیر قانونی اعلام شده، مبارزان ملی آذربایجان اعم از ستارخان، باقرخان، شیخ محمد خیابانی، مرحوم پیشه وری، مرحوم شریعتمداری و... به طرز فجیعی به شهادت رسیده شدند.
شهید شدن نزدیک به سی هزار نفر در زمان حکومت ملی مرحوم شهید پیشه وری چیزی نیست که به این سادگی از حافظه تاریخی ملت آذربایجان پاک شود. تحریف تاریخ آذربایجان و تحقیر و توهینهای بی حساب و کتاب در حق این ملت باعث شده که روشنفکران ملی در آذربایجان با قطع امید از شعارهای توخالی شونیسم فارس تنها و تنها به فکر منافع ملی ملت آذربایجان بوده و در راه احقاق حقوق اولیه و انسانی ملت خویش دست به مبارزه ای طولانی و خستگی ناپذیر بزنند و در این بین به اصطلاح روشنفکران فارس با پشت پا نمودن و عدم تمکین در برابر حقوق دمکراتیک ملی ملل غیرفارس زمینه فروپاشی ایران را فراهم می آورند. نویسنده محترم حتی از نامیدن مناطق آذربایجان به نام اصلی و واقعی خود نیز شدیدا ناراحت است. آیا این ناراحتی چیزی غیر از وجود رسوبات افکار نژادپرستانه و شونیستی در ذهن و عقیده نویسنده محترم است؟
همچنین وی در قسمت دیگری از مقاله خود می نویسد:
از همان زمان مهاجرت نخستین اقوام آریایی در میانه هزاره دوم پیش از میلاد مسیح به این واحد جغرافیائی، نام ایران بر این سرزمین نهاده شده است. در آن سرزمین زبان فارسی از زمان پیدایش زبان رسمی و غالب در کشور بوده و تا امروز در همین جایگاه به بقای خود ادامه داده است.
و امروز پس از ٣ هزار سال زندگی مسالمت آمیز ایرانیان باهم و در یک واحد جغرافیای سیاسی، ناگهان اقدام به نگاشتن «تاریخ» جدیدی می شود: تاریخ ستم بر اقوام، کشتار و سرکوب قوم کرد، عرب، آذری، بلوچ و ترکمن! ناگهان ایران سرزمینی می شود شکل گرفته از قوم سرکوبگر فارس و سایر اقوام تحت ستم غیرفارس!
به نظر می رسد روشنفکران فارس هرگز صدای "هارای هارای من تورکم" و " منیم دیلیم اولن دئییل باشقا دیله دونن دئییل" میلیونها آذربایجانی را نخواهند شنید. اگر زبان فارسی، زبانی تحمیلی برای آذربایجان و سایر ملل غیر فارس نبود پس چرا ملت آذربایجان یکصدا خواهان تحصیل به زبان مادری خود شد؟ زبان فارسی در کدام رفراندومی به عنوان زبان رسمی همه ملل غیر فارس تعیین شده است؟ اصرار بیش از حد بر موقعیت زبان فارسی بیانگر نکته ای در خور توجه است و آنهم چیزی نیست جز عقب ماندگی اجتماعی-فرهنگی و سیاسی نخبگان فارس از قافله تمدن جهانی.
وی در قسمتی دیگر از مقاله خود با اشاره به اظهار نظر یک نویسنده امریکائی بنام رالف پترز می نویسد:
پیشنهاد او- رالف پترز- برای ایران چنین است: «ایران، کشوری بزرگ با مرزهای پرتنش، بیشتر قلمرو خود را به نفع آذربایجان متحد، کردستان آزاد، دولت عربهای شیعه و بلوچستان آزاد ازدست خواهد داد، اما بجای آن ایالتهای پیرامون هرات در افغانستان کنونی را بدست خواهد آورد، منطقه ای با گرایش تاریخی و زبانی به فارسها. بدین ترتیب ایران در نهایت دوباره یک دولت خالص فارس خواهدشد، البته با پرسشی مشکل که آیا بندرعباس لازم است ایرانی بماند یا به دولت عربهای شیعه واگذار شود».
بالاخره یک نفر آمریکائی منطقی هم پیدا شده تا صدای ملل مظلوم غیر فارس در ایران را بشنود و بر اساس خواست ملل منطقه و واقعیتهای اجتناب ناپذیر اظهار نظری نماید. اگر شما اظهار نظر این آقا را قبول ندارید کمی دیگر صبر کنید. جبر تاریخ شما را نیز روزی مجبور به قبول واقعیتهای ایران و منطقه خواهد نمود.
وی همچنین ناراحتی عمیق خود را نسبت به کشور آلمان و کنفرانسی که قرار است در آنجا برگزار شود چنین بیان می کند:
مشابه چنین روندی در آلمان نیز مشاهده می گردد. سازمانها و نهادهائی در این کشور بدون توجه به ماهیت امر و به جای تکیه بر حقوق شهروندی و دفاع از حقوق فردی افراد متعلق به گروههای قومی یا دفاع از آزادی ادیان و بحث و بررسی راههای پیشبرد حقوق دمکراتیک در کشورهای این منطقه از جمله ایران، به طرح و بحث مسئله «ستم ملی» می پردازند. نمونه ای از چنین گردهمائی ها سمینار دو روزه ای است که قرار است در نوامبر ۲۰۰۶ و تحت عنوان «ایران امروز: کردها و دیگر اقوام در اپوزیسیون» به ابتکار «آکادمی پروتستان باد بول» در چهارچوب برنامه عمومی مورد بررسی این آکادمی یعنی «روابط بین المللی و تحولات آن» برگزار شود. این سمینار دوروزه البته از یاری و همکاری «مرکز بین المللی حقوق بشر کردها» ( IMK ) و همچنین شرکت «موسسه تحقیقاتی و ارتباطات خاورمیانه» ( THE MIDDEL EAST MEDIA RESERCH INSTITUTE )، که به دولت اسرائیل نزدیکی دارد، برخوردار بوده و با دعوت و حضور تعداد سازمان، حزب و چهره های گمنام تحت عناوین مختلف؛ کرد، آذربایجانی، ترکمن، عرب وبلوچ برگزار می گردد. جالب توجه این که در چنین مجامعی دیگر سخن از ایرانیان کرد و آذری و بلوچ و... نیست، بلکه صحبت از ملتهائی است که ناگهان پس از سه هزار سال دیگر خود را ایرانی ندانسته یا خود را ملزم به ایرانی بودن نمی دانند. جای شگفتی بسیار است که افرادی از میان سیاستمداران آلمان (شاید تنها به این خاطر که برای آنها «دفاع از حق تعیین سرنوشت ملت ها» امر مشروعی است) بدون هرگونه دانش و اطلاع دقیق در باره این منطقه و در باره تاریخ و ترکیب قومی ایران در چنین بازی هائی شرکت می نمایند. البته در این سمینار شرکت سیاستمداران آلمانی در بخش پایانی برنامه و به صورت میزگردی درنظرگرفته شده است. این میزگرد در جمع و با حضور عده ای که خود را نمایندگان «ملتهای» کرد و آذری و بلوچ و عرب و... خطاب می کنند، تحت عنوان «رابطه پارلمان آلمان و اتحادیه اروپا با اپوزیسیون ایران» برگذارخواهد شد.
اپوزیسیون فارس همیشه در خارج از کشور جلسات و کنفرانسهای بی شماری برعلیه جمهوری اسلامی برگزار می کند و به اصطلاح کک کسی هم نمی گزد. اما از موقعی که فعالان آذربایجانی موفق به نفوذ در نهادهای حقوق بشر اروپا و آمریکا شده اند شونیسم فارس شدیدا ناراحت شده است. سوالی که مطرح است اینست که شما چقدر به آزادی بیان معتقد هستید؟ چرا از طرح آزادانه مباحث وحشت دارید. آیا شما اساسا به اصل حق تعیین سرنوشت معتقدید؟ اگر معتقد هستید و یا ادعا می کنید که دمکرات هستید بگذارید ملل غیر فارس برای خود تصمیم بگریند. و نه ما و نه شما حق انتخاب بجای سایر ملل را نداریم. شما نیز بایستی در مقابل خواسته های ملی ملل عیر فارس تمکین کنید اگرچه به نفع شما نباشد.
وی در قسمت پایانی مفاله اش چنین نتیجه گیری می کند:
ایران زمین در درازای سه هزار سال حیات و بقای خود، همواره سرزمینی بوده است که مهاجران و تازه آمدگان در آن امکان سکنا و صرف نظر از رنگ و نژاد، زبان، دین و اعتقاد و جنسیت در این کشور امکان بود و باش یافته اند. امروز سیاستی که در عمل در جهت انهدام و از هم پاشیدن چنین سرزمین و فضای فرهنگی گام برمی دارد چیزی جز نابودی و بالکانیزه کردن ایران بدنبال نخواهد داشت. چنین سیاستی به هیچ روی از عقل و خرد فرمان نبرده و چنین سیاست غیرعاقلانه ای نمی تواند راه حلی برای مشکلات امروز این منطقه باشد.
اگر ایران فروبپاشد به یقین بدانید که روشنفکرانی چون شما عامل اصلی این فروپاشی میمون خواهید بود. شما با دهن کجی به خواست ملل غیر فارس و اصرار بیش از حد بر آرمانهای نژاد پرستانه فارس ایران را به سراشیبی فروپاشی می کشانید. آذربایجان و سایر ملل غیر فارس ساکن ایران تصمیم خود را گرفته است. آنها خواهان برسمیت شناخته شدن حقوق ملی خود هستند. بیاید شما نیز به صف دمکراتهای واقعی بپیونید. بگذارید ملل ساکن در ایران سرنوشت ایران را تعیین کنند. همچنانکه در سایر مناطق جهان نیز اتفاقات مشابه بسیاری بوده است.
گله جک بیزیمدیر
احسان تبریزلی
http://oyrenci.mihanblog.com/More-37.ASPX
لایحه پیشنهادی به پارلمان سوئد در مورد مسایل آذربایجان جنوبی
1- پارلمان سوئد از دولت این دولت می خواهد تلاش خویش را در سازمان ملل، اتحادیه اروپا و سایر سازمانهای بین المللی بکار گیرد برای اینکه آذربایجانیهای ایران حق تحقیق و نوشتن تاریخ خودشان را داشته باشند.
2- پارلمان سوئد از دولت این دولت می خواهد تا این دولت در سازمانهای بین المللی تلاش خود را برای ر سمیت یافتن زبان آذربایجانی در ایران بکار گیرد.
3- پارلمان سوئد از دولت این دولت می خواهد تا در سازمان ملل، اتحادیه اروپا و سایر سازمانهای بین المللی تلاش کند برای اینکه آذربایجانیها حق استفاده از زبان مادری در گفتگو و در را نوشتن داشته باشند. و هم چنین زبان آذربایجانی در مدارس آموزش داده شود.
4- پارلمان سوئد از دولت این دولت می خواهد تا این دولت در سازمان ملل، اتحادیه اروپا و سایر سازمانهای بین المللی تلاش خود را برای اینکه آذربایجانیها حق تشکیل سازمانهای فرهنگی و سیاسی خودشان را داشته باشند بکار گیرد.
5- پارلمان سوئد از دولت این دولت می خواهد تا این دولت در سازمان ملل، اتحادیه اروپا و سایر سازمانهای بین المللی تلاش خود را برای اینکه آذربایجانیها بتوانند وارث اصلی فرهنگ و اندوخته های فرهنگی خویش باشند بکار گیرد.
6- پارلمان سوئد از دولت این دولت می خواهد تا این دولت در سازمان ملل، اتحادیه اروپا و سایر سازمانهای بین المللی از دموکراسی ، حقوق فرهنگی و انسانی آذربایجانیها دفاع کند.
زمینه
ایران کشوری جند فرهنگی و کثیر المله بوده که از اقوام وملیتهای مختلفی چون آذربایجانیها ،فارسها، عربها، ترکمنها،بلوچها،ارمنی ها،آشوریها،و ... تشکیل شد است.ه . بر خلاف تنوع قومی وملی ،ایران اغلب بطور اشتباهی به عنوان کشوری فارس شناسانده شده است.
طبق آمار رسمی ایران 24 درصد از جمعیت کل ایران را آذربایجانیها تشکیل می دهند.یعنی حدود 17 میلیون.در حالی که طبق برآورد سازمان ملل حدود سی میلیون از جمعیت کل ایران آذربایجانیها تشکیل می دهند.تمرکز جمغیتی آذربایجانیها بیشتر درمنطقه شمالغرب ایران می باشد. آذربایجانیها در مناطق دیگر هم بطور پراکنده و در گروهای زیاد بویژه در تهران زندگی مکنند.مناطق آذربایجانی نشین در شمال ایزان آذربایجان نیز نامیده میشود.در سال1828 میلادی آذربایجان طبق معاهده ترکمنچای بین امپراطوری روسیه و آنچه امروزه ایران نامیده میشود تقسیم شد و .رودخانه آراز به عنوان مرز بین طرفین شناخته شد.طرف شما ل آراز به روسیه واگذار گردید وطرف جنوب به ایران که در آن موقع تحت حاکمیت سلسله قاجار بود.و از آنجا اصطلاح آذربایجان شمالی و جنوبی بوجود آمد.منظور از آذربایجان شمالی همان جمهوری اذربایجان در حالی که منظور از آذربایجان جنوبی منطقه آذربایجان ایران می باشد.
آذربایجانیها جزو قدرتمندترین ملل منطقه می باشند باتاریخی که به هزاران سال قبل بر می گردد.از هزار سال پیش تا سال 1925میلادی سرزمین فارس (ایران امروزی)به جز چند استشنا بوسیله حکومتهای آذربایجانی اداره شده است.آخرین حکومت آذربایجانی یعنی سلسله قاجار در سال در سال 1925 میلادی سقوط کرد. اززمانیکه رضا شاه پهلوی روی کار آمد به شد ت از عقیده برتری فارسها بهره گرفت.رضا شاه عملا شوونیسم فارس را پایه گزاری کرد. و بدینوسیله سیاست آسیمیلاسیون سایر ملل را در قوم فارس که امروزه هم در ایران مسلط است بنا نهاد.
در اثر رویای رضا شاه پهلوی در باره یک فرهنگ همگن در ایران- بیش از هشتاد سال است که آذربایجانیها ی ایران غیر انسانی ترین فشارها و تبعیض ها را تحمل می کنند. آذربایجانیها متحمل سیاستی شده اند که هدف این سیاست جز نابود کردن و از بین بردن تمام آثار ملی، فرهنگی، و هویتی آنها نیست.
تاریخ آذربایجانیها دوباره و بصورت تحریف شده نوشته شده،زبان آنها از سوی دولت ایران ممنوع اعلام شده است. .آنها در کشور خودشان پاکسازی قومی شده و مجبور به مهاجرت اجباری گشته اند. شایسته است که دولت سوئد تلاش کند برای اینکه آذربایجانیها در ایران این حق را داشنه باشند که تاریخ واقعی خودشان را مورد تحقیق قرار دهند و تاریخ ملت خودشان را بنویسند.
ما می خواهیم که مجلس این موضوع را جزو خواست خود به آگاهی دولت برساند .با وجود نزدیک به یک سده فشار،تجاوز به حقوق انسانی آذر بایجانیها و زیر پا گذاشتن حقوق اولیه آنها اذریها هرگزازمبارزه دست نکشیدند.. در سال 1945 میلادی مردم در اثر نارضایتی های عمومی بعلت فشارهای حساب شده حکومت مرکزی دست به قیام زدند وحکومت خود مختار آذربایجان را بوجود آوردند. این حکومت بعد از یک سال بوسیله محمد رضا شاه در هم کوبیده شد وبعد از در هم کوبیدن قیام مردم ده ها هزار آذربایجانی در خیابانها، در معابر عمومی ودر ملاء عام اعدام شدند تا عبرتی باشد برای مردم. شاه همچنیین تمام روشنفکر های آذربایجان را به اسارت گرفت و همه را اعدام کرد که خود تجاوزی است بزرگ و پایمال کردن حقوق انسانی و فرهنگی آذریهاست. بر خلاف ضربه های بزرگ و سر سختی از طرف حکومت ایران، امروزه جنبش های اعتراضی در آذربایجان جنوبی رو به رشد می باشد. مستقل شدن آذربایجان شمالی بعد از فرو پاشی اتحاد شوروی جهش تندی به حرکت اعتراضی آذربایجانیها جنوبی داد. تفاوت و فرق دسترسی به فرهنگ و آزادی درمیان این ملت از هم جدا شده ،خودش را بیشتر از هر وقتی نشان داد. آذربایجانیها در منظقه جنوب شاهد آن شدند که چطور جمهوری آذربایجان حقوق فرهنگی شده و استقلال خود را بدست آورد.
3-شرایط امروزی
امروز آذربایجان در ایران روزانه برای حفظ فرهنگ و هویت خود مبارزه می کند آموزش به
زبان ترکی آذربایجانی در مدارس ممنوع می باشد. همچنین صحبت کردن ونوشتن در تمام ارتباطهای
رسمی و اداری ممنوع می باشد. در مدارس تاریخ غلط و تحریف شده ای که در آن هویت ترکی
آذری ها آموزش می دهند. انتشار روز نامه، مجله و سایر نوشتار به زبان ترکی
آذری قدغن می باشد وحتی یک کانال تلویزیون هم به زبان آذری وجود ندارد. شایسته است
که دولت سوئد تلاش کند برای اینکه زبان آذری به عنوان یک زبان رسمی اقلیت به رسمیت
شناخته شود. ما می خواهیم که این موضوع را مجلس به عنوان خواست خود به دولت اعلام
کند. شایسته است دولت سوئد در سازمان ملل، اتحادیه اروپا و سایر سازمانهای بین الملل تلاش
خود را بکار ببرد برای اینکه آذریها این حق را داشته باشند که از زبان خودشان در حرف زدن،
نوشتن استفاده کنند وزبان ترکی آذری در مدارس آموزش داده شود.
ما می خواهیم که این موضوع را مجلس به عنوان خواست خود به دولت اعلام دارد.
تشکلات سیا سی ممنوع می باشد وفعالان فرهنگی سیا سی آذربایجانی یها روزانه روانه زندان میشوند،
کتک زده می شوند، شکنجه و ناپدید می شوند. تنها جرم آنها مبارزه برای ابتدایی ترین حقوق
انسانی شان می باشد. نامهای آذری ممنوع می باشد و نامها ی جغرافیایی بر روی دریاچه ها
وشهرها مدام از آذری به فارسی تغییر داده می شود. مناظق آذری مدام تکه تکه می شوند،
خطه اذربایجان از اول یک پارجه بوده که امروزه مداوم از آن شهر و مناطق جدیدی در می اورند و این باعث می شود که مناطق آذربایجان روز به روز منطقه ای کمتری را در برگیرد.
با اعمال نابرابر اقتصادی بر علیه آذریها مهاجرت به ناچار آنها به مناطق فارس نشین ادامه
داشته ودارد وآنها بعد از مهاجرت مورد تبعیض قرار گرفته و با رفتار توهین آمیز روبرو می
شوند. از نتیجیه تحقیقات واخبار در مورد شرایط زیستی قومیتتهای مختلف در ایران چنین بر می
آید که آذری ها جزو گروههای قومی وملی هستند که بهتر از دیگران خود را با شرایط جامعه
ایران وقف می دهند. از این اخبار شاید به اشتباه چنین بر داشت شود که آنها کمتر از اقوام دیگر
در معرض نابرابری قرار می گیرند اما حقیقت درست بر عکس این است. آنها مورد شدیترین
فشارها قرار گرفنه و مجبور به این خود وقف دادنها می شوند و آذریها به علت بزرگ بودن
گروهشان از موقعیت قوی در جامعه بر خوردار می باشند.
آذریهای ایران اغلب آگاه ،تحصیل کرده و سرمایه دار هستند.چهار انقلاب دگرگون کننده
گذشته همه به رهبری آدریها بوده و اغلب از آذربایحان جنوبی شروع شده.
نیرو وزحمت زیادی برای نابود کردن وجلوگیری از هر گونه آگاهی ملی آذریها بوسیله دولت
کنونی اختصاص داده می شود. از آنجایکه حکومت خوب می داند ،زمانی مسئله اقلیت در ایران
به یک مسئله جدی تبدیل می شود که آذریها برای بدست آوردن حقوق حقه خود بپا حیزند.
استراتژی رژیم این بوده که از نظر روانی درک ملی آذربایجانیها را نابود کنند. بطوریکه آنها جیزی
باقی نداشته باشند که از آن دفاع کنند. هدف آن است که آذری ها را از ریشه ترک بود نشان
خجالت زده کنند. شایسته است که دولت سوئد تلاش خود را برای بدست آوردن حق تشکلات
فرهنگی و سیا سی آذریها بکار برد. ما می خواهیم که مجلس به عنوان خواست به آگاهی دولت
برساند.
آخرین مثال در مورد تجاوز به حریم فرهنگی و ملی آذریها دوازدهم ماه می 2006 میلادی می
باشد. در این تاریخ یک روز نامه رسمی دولت ایران به نام روز نامه ایران مقاله بسیار توهین
آمیزی به همراه یک کاریکا توردر روز نامه چاپ کرده بود که در مقاله کاریکا تور روز نامه
ایران،( آذری ها) به سوسکی که از مدفوع فارسها تغذیه می کنند مقاله گه عنوانش این بود که
چیکار کنیم که سوسکها ما را سوسک نکنند انواع روشها برای نابودی سوسکها آذریها
به بحث گذاشته شده بود. این مقا له توهین امیز موجب تظاهرات عظیم مردم شهرهای بزرگ
آذربایجان مثل تبریز، ارومیه، نقده، خوی، میاندوآب، زنجان، اردبیل و میانه برای مقابله با سرکوب
و سیاست نزاد پرستانه حکومت ایران شد تظاهراتی که در نوع خود بزرگترین تظاهرات مردمی
بعد از انقلاب 1979 میلادی بود و به مد ت دو هفته ادامه پیدا کرد.
حکومت با زور وخشونت بی حد به مقا بله تظاهر کننده گان رفت که نتیجه ان ده ها کشته،
صدها زخمی و هزاران بازداشت شدند. بعد از ، بیش از هشتاد سال تلاش برای فارس کردن
اذریها بخشی از آذری ها امروز در ظاهر خود را وقف فرهنگی داده اند . اما هر آذری پیام
میراث فرهنگ آذری را با خود حمل میکند. آذریها مثل هر ملت دیگری مالک فرهنگ و میراث فرهنگی خود هستند. ما میخواهیم مجلس این موضوع را بعنوان خواست خود به آگاهی دولت سوئد برساند. امروزه یک نوع سکوت و ناتوانی وحشتناکی در مورد فشاری که به آذریها روا داشته میشود حاکم است و آن بخاطر اینکه جوامع جهانی آن توجه و کمک سیاسی ای که لیاقت آذری ها میباشد از آنها دریغ میدارد. با این وجود موضوع و ومسئله آذریهای ایران امروزه بوسیله سازمانهای طرفدار حقوق بشر که شروع به گذارش در مورد پایمال شدن حقوق انسانی آذریها در ایران میکنند دارد توجه ها را بخود جلب میکند.
احترام نگذاشتن به حقوق آذریها در ایران غیر قابل قبول است و باید حقوق فرهنگی آنها در کل ایران احترام گذاشته شود. سوئد ودولت سوئد به سهم خود در مورد پایمال شدن حقوق انسانی و فرهنگی آذریها در ایران مسئول میباشد. و باید برای دفاع از حقوق آنها تاثیر گذار باشد شایسته است سوئد نقش فعالی در سازمان ملل، اتحادیه اروپا و سایر سازمانهای بین المللی برای شکستن سکوت در مورد فشار به آذریها در ایران ایفا نماید.
شایسته است دولت سوئد برای تبدیل شدن مشکلات فرهنگی و سیاسی آذریها به مسئله سیاسی روز در سطح بین المللی تلاش کند و همچنین شایسته است دولت سوئد در روابط های دو جانبه خود با ایران از هر فرصتی برای کمک به حقوق دمکراسی فرهنگی انسانی آذریها استفاده کند . ما میخواهیم که مجلس این موضوع را جزو خواسته خود به اگاهی دولت برساند.
هانس لینده
عضو پارلمان سوئد
http://riksdagen.se/Webbnav/index.aspx?nid=426&typ=mot&rm=2006/07&bet=U256
آذربایجان جنوبی ‘ دموکراسی وضرورتهای زمان
خطاب به تمام احزاب ‘گروههاوفعالین عرصه سیاست واجتماع آذربایجان جنوبی :
باور کنید سختتر ودرد ناکتراز تیرهای حکومت شوونیستی ایران ‘ طعنه های حسودان وتوطئه دسیسه کند گان‘ شنیدن اخباراختلا فها ودرگیریهای برادران وخواهران فعال سیاسی- اجتماعی ملت آذربایجان جنوبی درخارج ازایران است.بنابراین ازسردرد وامیداین نوشته رامی نویسم‘بخوانید وبه حساب گله مندی مگذارید بلکه به چشم یک آسیب شناسی حرکت به آن نگاه کنید ودرس بگیریم که همه محتاج آموختنیم.
تنوع گروههای فعال درعرصه سیاسی – اجتماعی آذربایجان جنوبی ونظرات مختلف درمیان آنها نه تنها مخرب ومایه نگرانی نیست بلکه عامل قدرت وتحلیل دقیق مسائل می باشد که می تواند ما را درپیمودن راهی که برای آزادی وتحقق حقوق انسانی ومدنی لگدمال شده ملک وملت آذربایجان جنوبی برگزیده ایم یاری دهد تا مطمئن تروصحیح ترگام برداریم . چیزی که دراین میان دارای اهمیت می باشد نحوه ارتباط وهمکاری این گروهها باهم وچگونگی تقابل نیروها ونظرات آنها می باشدوهمچنین درک اولویتهای زمان وضرورتهای نهضت وحرکت می باشد . بروز اختلاف و تشنج میان گروهها و فعالین در مراحل مختلف حرکت ومبارزه و درمیدان تصمیم گیری وبرنامه ریزی برای قیام امری قابل پیش بینی وطبیعی تلقی می گرددواین ازتکثرافکاروعقاید ناشی می شوداین درهمه انقلابها وحرکتها بوده وقابل بررسی است. نکته مهم در این میان - که می تواند عامل قدرت ویا ضعف حرکت‘معرف میزان رشد اجتماعی و بلوغ سیاسی گروهها و فعالین باشد- چگونگی حل این اختلافها‘مد یریت بحران ومیزان صداقت آنها در فرونشاندن التهابها وکنترل تشنجات پیش آمده می باشد.ولی زیانها وضربات غافل شدن از ضرورتهای زمان وعدم درک مصلحتهای نهضت ‘ برپیکره حرکت را حتی گذشت زمان نیز نمی تواند جبران کند .انتقادعلمی ‘هدفمند ومنصفانه فعالیتها وآرا ونظرات فعالین نهضت بیداری وآزادی آذربایجان جنوبی وهم چنین تنوع وتکثر در کمیت وکیفیت احزاب وگروهها از اصول مشخصه دموکراسی که موردپذیرش همگان می باشد ‘است ولی سوال اساسی که در اینجامطرح است ومی تواند به عنوان نقطه عطفی در آسیب شناسی حرکت تلقی گردد این است که :
ضرورت امروزنهضت آزادی وبیداری وانقلاب هویت طلبی ملک وملت آذربایجان جنوبی چیست ؟وبه عبارت دیگر کدام اقدام مادرجهت وهمسو با منافع ومصالح ملی ملک وملت آذربایجان جنوبی است ؟
اگر امروز و در این شرایط سخت که نزدیکی دلها مایه پشت گرمی ونقطه قوت حرکت است ‘ نتوانیم همدیگر راتحمل کنیم فردا ودرصورت پیروزی وکسب قدرت چگونه می توانیم همدیگرراتحمل کنیم ؟!اگر این اختلا فهای مهارنشده ودرگیری های سیاسی وخدای نا کرده شخصی!؟ به کند شد ن سرعت حرکت وحتی سرکوبی وآبروریزی آن منجرشود‘ فردا ودربرابرتاریخ وآیندگان چه جوابی برای گفتن خواهیم داشت؟!امروزمام میهن نگران ماست وچه بهترکه ما نیز نگران نگرانی های او باشیم وهمه اندکی از توقعات خود بکاهیم وهمه درزیریک پرچم ودرپوشش یک جبهه فراگیر وحول یک محورکه همانا خواست ملی همه ما وخواست تاریخی شهیدان ما وخواست قلبی همه ملت ما وعامل وحدت وقد رت ما باهرمرام وعقیده ای‘ چه استقلال‘چه فدرال وچه رفراندم‘فریاد به بغض نشسته به بند کشیده شده گان ما‘نیزمی باشد وآن چیزی نیست جزء احیائ حقوق لگدمال وسرکوب وبه رسمیت نشناخته شده انسانی ومدنی ملت آذربایجان جنوبی ازجمله حق تعیین سرنوشت سیاسی– اجتماعی از طریق یک همه پرسی آزاد ‘جمع شویم وبه مبارزه مدنی خویش ادامه دهیم که ضرورت زمان نیزازما چنین می طلبد که یک د ست صدا ندارد .امروزکه دشمنان وشوونیستها درحال انواع توطئه افکنی ها‘کشتار‘تحریف‘ایجاد چند دستگی و .... در برابر حرکت مدنی و هویت خواهانه ملت ما هستند چرا ما بهانه به دست آنها دهیم وکارآنها راآسانترکنیم !؟چرااین نقاط قوت ما آلتی شود تاآنها مارا ذبح شرعی کنند ؟!امروزه که همه علیه ما هستند ومتحد در برابر ملت ما موضع گرفته اند ‘یکی می کشد وسرکوب می سازد ‘دیگری تحریف میسازد ووقایع راجوردیگر جلوه میدهد ‘دیگری انکار میکند ووقایع رازائیده خواب ورویا می داند ‘دیگری مارا به جنایت وخیانت متهم می سازد و.... پس ما چرا !؟برادران وخواهران عزیز ماچرا!؟
مگر ما بجزءهمدیگر کس دیگری راصادقانه در کنار خود داریم !؟
بیائید بخاطرخدا ووطن وبخاطرخانوادههای داغداروشهیدان چشم انتظار‘با هرتفکرواندیشه ی دست در دست همدیگر دهیم و دلها را به هم نزدیکتر سازیم وکشتی نجات وسعادت ملک وملت رادراین دریای پر از طوفان و تلاطم هدایت وبه ساحل نجات وسلامت رهنمون سازیم.امروز بایسته وشایسته است که همه امکانات ونیروهای خودرا در جهتی مشترک وهدفمند بکارگیریم تاقدرت ملت ما افزایش پیدا کند ‘صدای حق طلبی ملت ما رساتر بگوش جهانیان برسد و شوونیستهای خونخواروضدمدنیت درپیشگاه جهانیان رسواترازپیش گردند .نهضت بیداری وهویت خواهی ملت آزبایجان جنوبی که از سالیان قبل آغاز گشته وامروز که میرود شکل پذیر وقالب گزین شده ویافته های خویش را از این استخراج وغوطه وری ‘ عرضه کند نباید طعمه گرگهای در کمین نشسته شوونیست گردد امروزما حق سهم خواهی ازاین حرکت وجنگ قدرت نداریم که هرچه هست ازآن ملت ما ست و این فعالیت ما امانتی است عظیم ومسئولیت آور !
ما صاحبان حرکت وملت نیستیم بلکه ما بر گزیدگان امتیم و در فردای رستاخیز باید پاسخگوی پندار ‘گفتار و کردار خویش باشیم ‘باشد که رستگار و رو سفید گردیم.
به عقیده این حقیر حزب سازی ‘انتقادهای تند وخارج از عرف سیاسی که بیشتر به ایراد گیریهای شخصی وحزبی بدل شده است‘ جنگ اینترنتی ‘استعفا ها وشخصیت سازیها ‘نادیده گرفتن گذشته های افتخارآمیز برخی از بزرگان وبرخی ازاعما لی که امروزه به عنوان فعالیت سیاسی– اجتماعی درراه وطن انجام می شود به مصلحت آینده آذربایجان نیست وپذیرش نوعی دموکراسی کنترل وهدایت شده می تواند بسیار موثر باشد بنابراین :
1- تشکیل حزب وگروه بیش از این لازم نیست واجتماع در سایه یک جبهه فراگیر ویا تعدادی حزب قدرتمند ومردمی وقاعده مند می تواندکمک بیشتری به ما بکند .
2- کاستن از حجم انتقادها وانجام آن بصورت خصوصی واندکی خارج از دیدگان افکار عمومی
3- درک ضرورت زمان ونهضت وآگاهی بخشی به ملتمان دررابطه به دردها وانتخابهای پیشرو ملک وملت آذربایجان جنوبی نشان دهنده بلوغ سیاسی – اجتماعی همه ماست
4- دشمن همه ما شوونیسم وفاشیسم حاکم بر ملک وملت آذربایجان جنوبی است ورسالت همه ما سرنگونی آن
زنده باد آذربایجان