سیدجعفر پیشه وری و زندگی سیاسی او
پیشه وری درسال 1272 در روستای زاویه خلخال چشم به دنیا گشود. دوازده ساله بود که همراه والدینش در جستجوی لقمه نانی به قفقاز رفت. آن سال ها وضع نا به سامان اقتصادی، فقر و فلاکت و بیکاری هرساله عده ای از گرسنگان ایران را رهسپار آن طرف مرزها میکرد. فریدون آدمیت مینویسد:« تنها در 1904 برای پنجاه و چهار هزار و هشتصد و چهل و شش (54846) عمله معمولی ایرانی ویزای مهاجرت به روسیه صادر شد. در 1905 سیصدهزار ایرانی به روسیه رفته که قسمت اعظم آن را کارگران تشکیل میدادند. (26)کسروی درآغاز نهضت مشروطه به کثرت کارگران ایرانی درمنطقه باکو اشاره ای دارد. مینویسد : «کارگران کان های نفت در صابونچی و بالاخانی به ده هزار تن میرسیدند.» (27).پیشه وری در (سرگذشت من) مینویسد: از 12 سالگی درتلاش معاش بودم» با پیشخدمتی درمدارس تحصیل میکند. در هنگام تحصیل با مفاهیم سوسیالیزم آشنا میشود. «در 1299 همراه اعضای حزب عدالت دریاری رساندن به نهضت جنگل از بادکوبه وارد انزلی شد وبه فعالیت درکنار دیگر انقلابیون شمال پرداخت.» (28) در نهضت جنگل با عنوان کمیسر خارجه در دولت میرزا کوچک خان شرکت میکند. «در سومین کنگره کمونیست بین الملل در جلسات 22 ژوئن و 12 ژوئیه 1921 شرکت کرد و نطقی درباره تعدد حزب کمونیست در کشورهای خاور میانه ایراد کرد.» (29). پیشه وری درباره آمدنش به ایران مینویسد:«در شدیدترین دوره نهضت گیلان، ملیون تصمیم گرفتند مرکز فعالیت خودرابه تهران انتقال دهند و در آنجا علیه استبداد و ارتجاع و زورگوئی مبارزه کنند. بیش از هرکسی من دم نظر بودم و همه از من انتظار فعالیت و کار داشتند. من هم تردید به خود راه ندادم. … خودم را به تهران رساندم و از آنجا عده بیشماری را پیدا کرده و دست به دست آنها داده وارد کار شدم. هنوز جنگل داشت تازه تمام میشد، در صورتی که ما درتهران علاوه بر سازماندهی جدی سیاسی، شورای مرکزی اتحادیه کارگران را که اعضایش آن روز به هفت هزار بالغ میشد، موفق شده بودیم تشکیل بدهیم. شورای اتحادیه کارگران ارگان خود را تآسیس کرد. این روزنامه حقیقت بود» (30).انتشار حقیقت در فضای اختناق رضاشاهی درمیان آزاد اندیشان جایگاه والائی پیدا میکند. سرمقاله ها ار پیشه وری است. حقیقت مورد یورش عمال شهربانی قرار میگیرد. با تعطیلی روزنامه، فعالیت های حقیقت به خارج ازایران منتقل میشود. «روزنامه و مجلات خود را توانستیم از دیوار چینی که پلیس رضاخان دور ایران کشیده بئد برسانیم.» (31)دکتر مصطفا الموتی که از نزدیک با پیشه وری آشنائی داشت مینویسد: «پیشه وری با آراکل میکائیلیان (سهراب سلطان زاده) همکاری نزدیک داشت.» (32). درسال 1309 گرفتار و به ده سال زندان محکوم میشود. درسال 1317 با زندانیان سیاسی جدید آشنا میشود. « جوانان که همه تحصیل کرده و کتاب خوانده بودند از دیدن ماها که هشت و نه و ده سال در زندان به سر برده و روحیه خود را نباخته بودیم تشویق شدند و ما را سرمشق خود قرار داده و نیروی معنوی گرفتند. (33). بعد از ده سال زندان کشیدن به کاشان تبعید میشود و همانجا مجددا با چند نفر دیگر زندانی میشود. بیست روز بعد از حمله متفقین به ایران از زندان آزاد و عازم تهران میشود. درتهران روزنامه آژِیر را با کمک یاران هم اندیش خود پی میریزد. وشروع به کار میکند. فریدون کشاورز مینویسد:«همانطور که درابتدای صعود سردار سپه (رضاشاه) روزنامه حقیقت را منتشر میکرد پرفروش ترین روزنامه تهران بود، کریم کشاورز یرادرم که با پیشه وری از سال های انقلاب گیلان دوست نزدیک و همکار بود در روزنامه آژِیر با او همکاری میکرد.» (34).در دوره 14 قانونگزاری از تبریز به نمایندگی مردم تبریز انتخاب شد. دراثر مخالفت عده ای از وکلا، «اعتبارنامه اش را مجلس رد کرد.» (35). حال آنکه انتخاب او از تبریز طبیعی بود. برخی از صاحبنظران صحت آن انتخابات را تآیید کردند. «انتخاب پیشه وری از تبریز طبیعی بوده است.» (36). کسروی مینویسد: «ازمجلس کارهائی سر زد که جز غرض ورزی معنائی نداشت. برای مثال میگویم. اعتبارنامه پیشه وری را چرا نپذیرفتند؟ علتش چه بود؟ آیا اکثریت حق دارد به دلخواه یکی را بپذیرد و یکی را نپذیرد؟ اگر میگویند پیشه وری هوادار شوروی بود، هوادار شوروی دیگران هم بودند. پس چرا تنها این را به کنار زدند؟ اگر میگویند انتخابش طبیعی نبود، اولا آنچه من شنیدم انتخاب پیشه وری ازتبریز طبیعی بوده است ثانیا کسانی که انتخابشان طبیعی نبود، در مجلس بسیار بودند. فلان مرد که یک عمر درتهران زیسته، دراین جا هرچه تلاش کرد به جائی نرسید و از فلان گوشه آذربایجان از شهری که ده نفر اورا نمیشناختند وکیل درآمد پس چرا او را رد نکردید؟ آیا این ها جز دیکتاتوری چه معنائی دارد؟» (37).جالب اینکه موقع رآی گیری مجلس به اعتبارنامه پیشه وری، « دونفر ازفراکسیون حزب توده … ازدادن رآی به اعتبارنامه پیشه وری خودداری نمودند.». (38).حکومت ملی آذربایجان یک سال بیشتر دوام نیاورد. دربهارسال 1325 وقتی قوای نظامی شوروی ایران را ترک کرد، مقدمات حمله ارتش شاهنشاهی به آذربایجان فراهم آمد. موسوی نیزکه بعدها ( به سناتوری انتخابی آذربایجان برگزیده شد) درملاقاتی که تابستان آن سال در رامسر با شبستری و سلام الله جاوید داشته وقتی در وسط دریا درحال شنا ازآن ها میپرسد که « چه پیشنهاد میکنید؟ دراینجا بمانیم یا به آنجا بیائیم؟ … بیایید به این همشهریتان راست راستکی حقیقت را بگوئید. آنها نگاهی به روی همدیگر کردند و نیم چشمکی هم به هم زدند و هر دو به اتفاق جواب دادند: ” هنوز که وضع روشن نیست. فعلا صبر کن تا ببینیم چه پیش میآید. به هرحال آذربایجان فعلا آمدنی نیست.» (39)با این حال، حکومت ملی سرفراز بود. درآن یک سال با تمام توانش کار کرد. با امکانات محدود و درآمدهای محلی عمران وآبادی را به طور مثبت پی گرفت. اصلاحات آمرانه نبود. با نیازهای محلی هماهنگی داشت .هرگز، به زور پلیس چادر از سر زنها گرفته نشد. کسی مانع مراسم مذهبی نگردید. حکومت در صدد بستن مساجد یا منع مراسم مذهبی نبود و با تمایلات مردم حرکت میکرد. بزرگترین خدمت حکومت حفظ احترام وخدمت به خلق الله بود و کار بنیادی، آشنا کردن با حقوق مدنی و گشودن افق های تازه جهانی به روی مردمی که از آموزش به زبان مادری خود منع شده بود و درخانه خود به زبان دیگری سخن میگفت.حکومت یک ساله برآزادی زن تآکید داشت. برنامه زنان و شکستن موانع رشد زنان، این نیمه بزرگ و صبور ومربی شگفتآوربشری را درسرلوحه اصلاحات قرارداد. تشکیلات زنان با آموزش های لازم دختران جوان را وارد عرصه های گوناگون اجتماعی کرد. با شکل گیری تشکیلات زنان (قادین لار تشکیلاتی)، مربیان تعلیم و تربیت برای اعزام به دهات، وسایل ورود زنان برای خدمت در نهضت سواد آموزی همگانی پایه گزاری شد. به موازات آن عده ای از زنان برای آموزش نیروهای انتظامی فراهم آمد. قفل نکبت بار از روی لب های دوخته شده برداشته شد. حرف زدن به زبان مادری آزاد شد. دهقان و کاسبکار درمراجعه به ادارات دولتی به مترجم نیاز نداشتند. دردها و نیازهای خودرا به زبان مادری به ضابط قانون میگفتند. خفت و خواری ندانستن زبان فارسی را نداشتند. درخانه پدری با زبان مادری نفس میکشیدند. تدریس درمدارس نیز با زبان مادری بود. فرا گیری زبان فارسی بعد از سه یا پنج سال به عنوان زبان دوم در برنامه های آموزشی گنجانده شد. عمران و آبادی و راهسازی وتعطیل قمارخانه ها وفاحشه ها وقلع و قمع باجگیران و اوباشان و تآمین امنیت شهر و روستا مورد رضایت و امیدواری مردم بود. باورهای دینی و مذهبی مردم مورد احترام بود. دستور انتخابات مجلس ملی آذربایجان با «بسم الله الرحمن الرحیم » آغاز میشود (40).و شگفت اینکه برای نخستین بار درتاریخ ایران برای زنان حق رآی داده میشود و زنان درانتخابات شرکت میکنند. (41).تقسیم اراضی: روزنامه آذربایجان درتاریخ پنجم اسفند ماه 1324 ضمن اعلام شروع تقسیم اراضی نوشت :«تعداد املاک خالصه اعم از انتقالی، فروخته شده، بازخریداری و سایر انواع بالغ بر سه هزار پارچه آبادی است . املاک دشمنان حکومت ملی که آذربایجان را ترک نموده اند 437 پارچه میباشد که درآمار فوق منظور نشده است. با تقسیم این املاک به نظر میرسد یک میلیون نفر از دهقانان صاحب زمین خواهد شد. و متعاقب آن آگهی مربوط به شروع تقسیم خالصجات در شهرهای میاندوآب، خوی، اهر و اطراف تبریز درتاریخ 7/12/24 از طرف وزارت کشاورزی آذربایجان انتشار یافت. بنا به تصمیم حکومت ملی قرار براین بود که تقسیم اراضی تا پایان اسفند ماه سال 1324 خاتمه یابد.(42). اخذ مالیات از زمین داران وسرمایه داران و گسترش فرهنگ و هنر بومی و راه سازی روستاها و ساختن مدارس و حمام و درمانگاه در دهات آذربایجان و تآسیس دانشگاه و ایجاد رادیو و اهمیت دادن به توسعه وشناسائی «حقوق زنان» ازیادگارهای نیک حکومت یک ساله فرقه دموکرات است که هنوز خاطره های خوش آن روزگاران در ذهنیت ها باقی ست.صادقانه ترین تحلیل از روزنامه جبهه ارگان حزب ایران نیز شنیدنی ست:« … نهضت آذربایجان آزادیخواه، اصلاح طلب و مترقی است. املاک را تقسیم میکند. عوارض را حذف مینماید. تمام عملیات در جهت ترقی دادن سطح زندگی دهقانان انجام میگیرد و درآذربایجان درعرض یک سال 500 مدرسه میسازند. بیمارستانهای متعدد ساخته دانشگاه تشکیل میدهند. کودکستان و تیمارگاه آماده میکنند. یعنی در بالا بردن سطح دانش اهالی کوشش فراوان مرعی میدارند. با تمام قوا راههارا تعمیر کرده خیابانهارا اسفالت میکنند. از ناامنی جلوگیری کرده درمقابل فساد به سختی مبارزه میکنند. (43)« … گشودن درمانگاه ها و کلاس های سواد آموزی، تآسیس دانشگاه، یک ایستگاه رادیوئی ویک انتشاراتی … حتا مخالفان فرقه هم به ناچار پذیرفتند که درعرض این یک سال خدمات و کارهایی بیشتر از دوران بیست ساله رضاشاه انجام گرفته است.» کنسول انگلیس نیز درتبریز مینویسد: « … فرصت یافتم با برخی ازمقامات فرقه دموکرات … به نظر میرسد آنان از قشر ماهر طبقه کارگر صنعتی هستند … گرچه مقامات حزب دموکرات جذابیت برخی مقامات پیشین فارس را ندارند، زیرکی و تجربه عملی زیاد آنها شگفتی آور است آنها به امور محلی خود علاقمندمد و شک ندارم که از مدیران شهری که قبلا از تهران فرستاده میشدند بسیار تواناترند … » (44)این برنامه ها بیانگر آمال جمعیِ شیفتگان آزادی ومدافعان بیداری طبقه فرودستان و محرومان جامعه بود که در رآس آن پیشه وری قرار داشت وهمو بود که دربرابر قدرتمند قلدری مانند باقراوف ایستاد، وقتی باقراوف گفت : «بزرگترین اشتباه و درعین حال علت شکست فرقه این بود که به اندازه کافی روی وحدت آذربایجان شوروی و ایران تکیه و تآکید نکرد.» پیشه وری با گردن فرازی و درنهایت دلیری و شجاعت پاسخ داد:« برعکس نظر رفیق باقراوف من عقیده دارم که بزرگترین اشتباه ما و علت شکست فرقه ما این بود که ما به اندازه کافی روی وحدت خدشه ناپذیر آذربایجان ایران با ایران، روی وحدت وهمبستگی ما با تمام ایران و مردم آن و جدائی ناپذیر بودن آذربایجان ایران ازایران تآکید نکردیم.(45).همین صراحت کلام، بیانگر استقلال رآی پیشه وری ست که به جزای آن هم به مسلخ رفت. اوهرگز در فکر جدائی آذربایجان ازایران نبود. هیچگونه سندی دردست نیست که پیشه وری به جدا شدن آن خطه ازبدنه اصلی ایران رآی داده باشد. بهترین گواه خالی گذاشتن پست وزارت خارجه درکابینه اش میباشد. «مجلس ملی کسی را برای وزارت خارجه تعیین نکرد تا ازاتهام توطئه برای جدا کردن آذربایجان از ایران مبرا بماند.»(46).او که درجوانی کمیسر خارجه در دولت انقلابی جنگل بوده، و درارتباطات جهانی از نقش وزارت خارجه آگاهی داشته، چگونه درآن یک سال درفکر وزارت خارجه نبوده؟ بدون شک نیازی به تشکیل آن وزارتخانه نمیدید . هدف اصلی او اصلاحات داخلی و مداوای درماندگی های پیرانه بود که ذهنیت نسل ها را موریانه وار پوک کرده بود. تلاش پیشه وری، برای رفاه عموم بود و مصوباتش بیشتر در حول اجرای قانون انجمن های ایالتی و ولایتی دور میزد.درسال 1375 کتابی به چاپ رسیده که در صفحه 130 آن سندی هست خطاب به آقای صدقیانی رئیس اتاق تجارت وقت تبریز. تاریخ نامه 03/11/24 است با علامت شیر و خورشید و تاج سلطنتی. همانگونه که پرچم سه رنگ ایران با علامت شیر و خورشید در حکومت یک ساله فرقه باقی ماند. (47)ای کاش تاریخ نگاران وطنی، با چشم باز و وجدان آگاه به این گونه پرنسیب های پیشه وری نیز اشاره میکردند، و تنها به قاضی نمیرفتند و اورا درمظان تهمت بیگانه پرستی قرار نمیدادند. عامل بیگانه و متجاسر معرفی نمیکردند. آن هم بین مردمی که حداقل، امروزه، آبشخور فرهنگ روزمرگی اش ازبیگانه به اوج رسیده و هزار و اندی سال است که درآغوش متجاوزین غلتیده و به فرهنگ بدوی آن مینازد و ننگینی ها و بی هویتی های اجنبیان را مایه نجات میداند؛ آن هم با چه شور و ایمان و یقینی! و، از همه مهمتر این که متجاسرین را به زعامت خود برگزیده سرنوشت حیات و ممات را به دست آنها سپرده است؛ و شرم آورتر، پرچم استبا نشان سیک های هندو که بالاسر میلیونها ایرانی در اهتزاز است.
………………………
www.yenises.org/?p=903#more-903 یازینین اردی
رضا اغنمی
………………………
www.yenises.org/?p=903#more-903 یازینین اردی
رضا اغنمی
0 Comments:
Post a Comment
<< Home